گاهی اوقات مناجات
سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:قرآن در خطبه 198 نهج البلاغه, :: 18:34 ::  نويسنده : اسماعیل       

قرآن نورى که چراغهایش خاموشى ندارد، چراغى که فروغ آن زوال نپذیرد. دریایى که ژرفایش درک نشود و راهى که پیمودنش به گمراهى نمى کشد، شعاعى که روشنایى اش تیرگى نگیرد، فرقان و جداکننده حق از باطلى که پرتو برهانش خاموش نگردد، بنایى که ارکانش منهدم نشود و داروى شفابخشى که با وجود آن، بیماریها وحشت نیاورد، قدرتى که یاورانش شکست نپذیرند و حقّى که مددکارانش بى یار و یاور نمانند. قرآن معدن ایمان و کانون آن است، چشمه سارهاى دانش و دریاهاى علم و باغهاى عدالت و برکه هاى عدل و پایه هاى اسلام و بنیان آن و نهرهاى حق و دشت هاى خرّم و سرسبز دین است، دریایى است که هر چه از آن برگیرند پایان نمى گیرد و چشمه اى است که هر چه از آن بردارند کم نمى شود.

 

آبشخورهایى است که هر چه از آن برکشند کاستى نمى یابد. منزلگاه هایى است که مسافرانش راه خود را گم نمى کنند و نشانه هایى است که از چشم رهگذران پنهان نمى ماند و زمین هاى مرتفعى است که جویندگانش از آن نمى گذرند. خداوند آن را فرونشاننده عطش دانشمندان، بهار دلهاى فقیهان و جادّه هاى وسیع صالحان قرار داده است. دارویى است که با بهره گیرى از آن اثرى از بیمارى باقى نمى ماند و نورى است که ظلمتى با آن نخواهد بود. ریسمانى است که دستاویز آن مطمئن و پناهگاهى است که قلّه بلند آن مانع نفوذ دشمن، عزّت و قدرت است، براى آن کس که تحت ولایتش قرار گیرد و محل امنى است براى آن کس که در حوزه آن وارد شود.

 

راهنمایى است براى کسى که به آن اقتدا کند و عذرى است براى آن کس که آن را مذهب خویش برگزیند و دلیل و برهانى است براى کسى که با آن سخن گوید و گواهى است براى کسى که به کمک آن در برابر دشمنش بایستد و سبب پیروزى است بر آن کس که به آن احتجاج کند. قرآن نجات دهنده خوبى است براى کسى که به آن عمل کند و مرکب راهوارى است براى آن کس که آن را به کار گیرد. نشانه افتخارى است براى کسى که خود را با آن نشانه گذارى کند و سپر مطمئنّى است براى آن کس که خود را در پناه آن قرار دهد. علم و دانش پرارزشى است براى کسى که آن را حفظ و نگهدارى کند و گفتار والایى است براى آن کس که آن را روایت نماید و حکم قاطعى است براى کسى که با آن قضاوت کند.

ترجمه خطبه ی 198 نهج البلاغه ....



یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : اسماعیل       

شکى نیست که قرآن معجزه جاوید پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله است و از جهات گوناگونى اعجاز آن به اثبات رسیده است. یکى از وجوه اعجاز قرآن جهت علمى آن است.
در عصر جاهلیت عرب که ظلمت و سیاهى بر تمام جهان سایه افکنده بود و حتى اروپاییان در اوهام و خیالات اوایل قرون وسطى به سر مى‏بردند و مى‏رفتند تا ده قرن از تاریکترین دوره‏هاى تاریخ خود را بگذرانند - دورانى که مردمان را به جرم اظهار نظرهاى علمى مى‏سوزاندند و در دادگاههاى تفتیش عقاید انسانهاى بهره‏مند از دانش را به محاکمه مى‏کشیدند - قرآن با روشنگریهاى علمى و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفکر پا به میدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.
لکن در اینجا بحث‏بر سر این مطلب است که آیا تمام علوم بشرى (علم به معنى عام که شامل علوم عقلى و نقلى و تجربى و شهودى مى‏شود) با تمام دقایق و ظرایف آنها در لابه‏لاى آیات قرآن نهفته است؟ به طورى که هر زمان مقدارى از آن توسط دانشمندى کشف مى‏شود؟ و یا قرآن منشا بسیارى از علوم و توجه به علم و علماست اما کتاب فیزیک و شیمى و... نیست، بلکه کتاب هدایت و تربیت است و فقط این علوم را تشویق مى‏کند.

در این جا دو دیدگاه وجود دارد و هر کدام براى خود دلایلى دارند که ما به بررسى آنها مى‏پردازیم:

الف) دلایل کسانى که معتقدند همه علوم در قرآن کریم موجود است:

1 - ظاهر آیات قرآن دلالت‏بر این دارد که همه چیز در قرآن هست:
مثال: قال الله تعالى: «لا رطب ولا یابس الا فى کتاب مبین‏». (1)
هیچ ترو خشکى نیست مگر آنکه در کتاب مبین الهى وجود دارد.
قال الله تعالى: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء» (2) «هیچ چیزى را در کتاب فروگذار نکردیم در حالى که روشن کننده هر چیز است.»
قال الله تعالى: «ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء» (3) «هیچ چیزى را در کتاب فروگذار نکردیم‏».
اینان معتقدند که قرآن وجود کتبى جهان تکوین و خلاصه‏اى از اسرار آفرینش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتى مسائل فیزیک و شیمى و ریاضى در قرآن هست و اگر ما نتوانیم آنها را پیدا کنیم علتش این است که عقل ما از درک و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آینده بشریت پیشرفت مى‏کند و همه مسائل را از قرآن به دست مى‏آورد.
مرحوم فیض کاشانى در استدلال به آیه دوم اینطور مى‏فرماید: «که علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس که به وسیله تجربه و حواس به دست مى‏آید و این علوم متغیر و فاسد شدنى و محصور و متناهى است و اکثر علوم مردم این گونه است. دوم علومى که از مبادى و اسباب و غایات به صورت علوم واحد کلى بسیط بر وجه عقلى و غیر متغیر به دست میآید. و آن علم به مسبب الاسباب هر چیزى است و این علم ضرورى و کلى و محیط به همه امور و احوال است و شک و تغییر و غلط در آن نیست و این علم مثل دانش خدا به اشیا و علم ملائکه و انبیاء و اوصیاست که به احوال موجودات در گذشته و آینده آگاهى دارند. هر کس کیفیت این علم را بداند معنى آیه تبیانا لکل شى‏ء را مى‏فهمد و متوجه مى‏شود که همه علوم و معانى در قرآن هست و هر امرى خودش یا مقومات و اسباب و مبادى و غایات آن در قرآن وجود دارد.» (4)
برخى در مخالفت‏با این نظر استدلال مى‏کنند که: بعد از کلمه لکل شیء در آیه شریفه آمده است «هدى و رحمة‏» پس معلوم مى‏شود که هدایت قرآن غیر از بیان همه چیز است و لذا مى‏توان گفت که بیان همه چیز عبارت است از بیانات تربیتى و هدایتى قرآن که براى بشر آورده است.
این امر (وجود همه علوم دنیایى و علوم بشرى و معارف دینى در قرآن) در تفسیر مجمع البیان (5) به عنوان یک احتمال ذکر شده است. جلال الدین سیوطى نیز در الاتقان همین قول را انتخاب کرده و به آیات یاد شده استشهاد کرده است. (6) در احیاء العلوم غزالى نیز چنین آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضیح مى‏دهد و این علوم بى نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات (مجامع) آنها اشاره شده است‏» (7)

2 - دلیل دوم بر این که تمام معارف بشرى در قرآن وجود دارد آیاتى است که اشاره به علوم مختلف مى‏کند.
غزالى در کتاب جواهر القرآن بر این مطلب اصرار مى‏ورزد و مثالهاى فراوان مى‏زند که علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از این که بیان مى‏کند تمام علوم دینى و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسیر، علم قصص اولین، علم کلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته است‏سرچشمه سایر علوم را هم قرآن مى‏داند، مثل علم طب، علم هیئت و نجوم، علم تشریح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه مى‏گوید: این علوم (آنچه شمردیم و نشمردیم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آیه «و اذا مرضت فهو یشفین‏» (8) مى‏داند که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه السلام نقل مى‏فرماید و مى‏گوید این فعل واحد را کسى نمى‏شناسد مگر کسى که علم پزشکى را کامل بداند و... (9)
دکتر ذهبى نیز در کتاب التفسیر و المفسرون مثالهاى زیادى از ادعاهاى کسانى که معتقدند همه علوم در قرآن یا از قرآن سرچشمه مى‏گیرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و...و براى هر مورد نیز آیاتى ذکر مى‏کند (10)

3 - دلیل سوم بر وجود همه علوم در قرآن این است: روایاتى دراین زمینه وارد شده است که مؤید عمومیت مستفاد از لفظ آیات است‏به علاوه ائمه علیهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشکى و فضائى و ...) سخن گفته‏اند و سپس فرموده‏اند که تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم مى‏شود که علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لکن افراد خاصى از آن مطلع هستند. براى مثال به چند روایت اشاره مى‏کنیم:
امام باقر علیه السلام: ان الله تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فى کتابه و بینه لرسوله. (11) «خداوند تبارک و تعالى هیچ چیز را که مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نکرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و براى پیامبر صلى الله علیه وآله بیان کرده است‏».
از امام صادق‏علیه السلام نقل شده است که: انى لاعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اعلم ما فی الجنة و اعلم ما فی النار و اعلم ما کان و ما یکون. قال: ثم مکث هنیئة فراى ان ذلک کبر على من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل یقول: فیه تبیان کل شی (12) از امام صادق‏علیه السلام نقل شده که فرمودند: «به درستى که من هر چه در آسمانها و زمین است مى‏دانم، هر چه در بهشت و جهنم است مى‏دانم، هر چه واقع شده یا مى‏شود مى‏دانم، سپس کمى مکث فرمود. ملاحظه کرد که این مطلب براى شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: این مطالب را از قرآن مى‏دانم که خداوند فرماید: قرآن بیان کننده همه چیز است.»

4 - دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسیارى از روایات اسلامى به بطون قرآن و این که هر آیه‏اى چندین بطن دارد اشاره شده است. (13) این اعجاز قرآن است که عارف و فقیه و فیلسوف و فیزیکدان هر کدام یک برداشت جداگانه از آیات قرآن دارند، و هر کدام از یک آیه چیزى متوجه مى‏شوند که دیگران از آن غفلت مى‏کنند. پس هیچ کدام نباید برداشت دیگرى را رد کند زیرا اگر فیلسوف هم فیزیکدان بود شاید مثل او برداشت مى‏کرد.
غزالى در احیاءالعلوم به این مطلب استشهاد کرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است و بعد مى‏گوید: «این عدد چهار برابر مى‏شود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد (14) .»

ب) دلایل کسانى که معتقدند همه علوم بشرى در قرآن کریم موجود نیست:

اول: قرآن کتاب هدایت اخلاقى و تربیتى و دینى انسان است و نازل شده تا انسانها رابه سوى فضیلتها و خداشناسى هدایت کند تا از خرافه پرستى دور شوند، و حقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت کلى بیان کرده تا مردم با رعایت احکام الهى زندگى سالم داشته باشند و بر جهانشناسى و معرفت طبیعت تکیه مى‏کند تا رابطه انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت‏بهترى به خدا پیدا کنند.
پس ضرورتى ندارد که قرآن همه مسائل علوم تجربى و عقلى ونقلى را با تفصیلات و فرمولهاى آنها بیان کرده باشد، بلکه به آیات الهى در زمین و آسمان براى سیر در ملکوت و تفکر در صنع الهى اشاراتى دارد تا به هدف تربیت و تزکیه انسانها نایل شود و بعید نیست منظور از بیان همه چیز در قرآن مسائل دینى و هدایتى مردم باشد همان طور که بعضى از مفسران هم گفته‏اند. (15)
خلاصه کلام این که هدف قرآن، تربیت معنوى انسان است و در این راه لازم نیست همه معارف تجربى و غیر تجربى را براى بشر بیان کند چون انسان عقل و احساس دارد و خود مى‏تواند مسائل تجربى و علوم را به دست آورد، به علاوه این علوم لازمه لاینفک تربیت معنوى انسان نیست.
یکى از اساتید صاحبنظر مى‏گوید: «لازم نیست قرآن در یک مساله علمى حتما نظریه داده باشد، زیرا قرآن در صدد و در جایگاه حل مسائل علمى نیست، البته آنچه فرموده باشد حق است. اگر اشاره‏اى به نکته‏اى علمى داشته باشد و براستى لفظ قرآن بر آن دلالت کند حق است و جاى هیچ حرفى نیست (16) .»

دوم: ظهور آیاتى که دلالت‏بر این دارد که هر چیزى که در قرآن هست قابل اخذ نیست، یعنى نمى‏توان عمومیت آنها را پذیرفت و گفت همه علوم بشرى و همه معارف دینى با هم و به صورت مفصل در قرآن موجود است و براى رفع این ظهور سه شاهد داریم:
الف - این ظهور خلاف بداهت است چون بسیارى از مسائل علوم جدید مثل فرمولهاى شیمى و فیزیک و ریاضى در ظواهر قرآن موجود نیست، و این مطلب را هر کس که یک بار قرآن را با دقت مطالعه کند متوجه مى‏شود (البته مساله بطون قرآن و علم ائمه‏علیهم‏السلام بحث دیگرى است که مستقلا به آن اشاره مى‏کنیم).
ب - بعضى از مفسران قرآن صریحا این ظهور را انکار کرده‏اند و جالب این که در میان این مفسران کسانى به چشم مى‏خورند که از سردمداران تفسیر علمى قرآن هستند. براى مثال، سیدمحمدرشیدرضا در ذیل آیه شریفه «ما فرطنا فى الکتاب من شیء» (17) مى‏گوید: «اگر مراد از کتاب علم الهى یا لوح محفوظ باشد پس عمومیت آیه بظاهرش محفوظ است (یعنى تمام چیزها و امور دین و دنیا در علم الهى موجود است).
لکن اگر منظور از کتاب قرآن باشد شى‏ء منظور موضوع دینى است و آن هدایت الهى است پس همه چیز که مربوط به اقسام هدایت است در قرآن بیان شده است و این قول را که بعضى مى‏گویند قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد کسى از صحابه و علماى تابعین و غیر آنها نگفته است و هیچ کس آن را قبول نمى‏کند مگر کسى که قائل شود هر چه در کتابهاى گذشتگان است‏حق است اگر چه مخالف عقل و نقل و لغت‏باشد (18) .»
طنطاوى نیز در تفسیر خود لکل شیء را امور دینى (که گاهى به تفصیل و گاهى به اجمال ذکر شده) مى‏داند (19) . همچنین ابواسحاق ابراهیم بن موسى الشاطبى در کتاب الموافقات ظهور آیات را شدیدا انکار مى‏کند (20) و دکتر ذهبى نیز در التفسیر و المفسرون با او همراهى مى‏کند.
ج - در مورد کتاب در آیات شریفه چند احتمال ذکر شده است که یکى از آنها این است که منظور قرآن مى‏باشد. پس به طور قطعى نمى‏توان گفت که قرآن کریم مى‏فرماید همه چیزها و علوم و معارف دینى و دنیایى در قرآن موجود است (بلى این یکى از احتمالات در مورد آیه شریفه است. ولى چون این ظهور مخالف عقل است آن را کنار مى‏گذاریم). و اما احتمالاتى که مفسران در مورد کتاب در آیات شریفه داده‏اند، چنین است:
1 - منظور از کتاب قرآن کریم مى‏باشد، پس همه امور دین و دنیا در قرآن موجود است‏یا این که منظور از کتاب قرآن کریم است، اما فقط امور شرعى و دینى در قرآن موجود است، چنانچه در تفسیر مجمع البیان (21) کشاف (22) و المیزان (23) آمده است.
2 - منظور کتابى است که نزد خداست و همه امور گذشته و آینده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است، همان طور که بعضى از تفاسیر شیعه (24) علیه السلام و اهل سنت‏به آن تصریح کرده‏اند. (25)
3 - شاید منظور از کتاب در آیه شریفه «ما فرطنا فى الکتاب من شیء» اجل باشد، یعنى هیچ چیزى را ترک نکردیم مگر آن که مرگ او را واجب کردیم. و چنین احتمالى را نیز در آیه شریفه «ولا رطب ولایابس الا فى کتاب مبین‏» داده‏اند (26) و مجمع البیان غیر آن احتمال را ذکر نکرده است.
4 - احتمال دارد منظور از کتاب علم خدا باشد چنانچه بعضى به آن تصریح کرده‏اند (البته شاید منظور از علم خدا همان لوح محفوظ باشد، اما در بعضى تفاسیر جدا شده است). (27)
5 - در بعضى از روایات که در تفسیر برهان آورده است کتاب را به امام مبین معنى کرده‏اند. (28)

سوم: در مورد آیات قرآن که اشاراتى به علوم طبیعى و تجربى و شناخت طبیعت دارد مى‏توان پرسید آیا هدف آن بیان و کشف فرمولهاى هندسه و شیمى است‏یا به طور استطرادى و تطفلى (حاشیه‏اى) این بحثها را مطرح کرده است. در اینجا بسیارى معتقدند که ذکر مثالهاى علمى در قرآن موضوعیت ندارد یعنى مثال است و هدف آموزش علوم نیست‏بکله مثال را براى هدف دیگر آورده است.
در این مورد ذکر این مطلب لازم است که آیاتى که براى پیدایش علوم شیمى و ماشین سازى و هندسه به آنها استشهاد کرده‏اند دلالت‏بسیار ضعیفى دارد و یا اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد. براى مثال، آیه رفیع الدرجات هیچ ربطى به دایره و 360 درجه بودن آن ندارد. در این مورد درجات دایره یک قرارداد و اعتبار ریاضى است و آیه شریفه هم اشاره‏اى به دایره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد هم بلا دلیل است و هیچ دلیل نقلى یا عقلى نداریم که قرآن بر اساس حروف ابجد صادر شده باشد.
بلى بعضى آیات قرآن اشاراتى به علوم دارد و یا حتى تشویق به علم مى‏کند و گاهى ممکن است اشاره قرآن به یک مطلب موجب توجه انسان به آن رشته علمى شده باشد، لکن این مطلب غیر از این است که کسى ادعا کند تمام فرمولها و طرز ساخت ماشین و هواپیما در قرآن آمده است.

چهارم: اما در مورد بطون قرآن و این که منشا علم ائمه علیهم السلام به تمام معارف و علوم گذشته و آینده از طریق قرآن است و یا علم به مبادى و مقومات اسباب که فیض کاشانى در مورد قرآن مطرح مى‏فرمود، به چند صورت مى‏توانیم پاسخ دهیم:
الف - در ضمن احتمالات در تفسیر آیات شریفه بیان کردیم که بعضى کتاب را به معنى امام یا لوح محفوظ یا علم الهى گرفته‏اند، و بنابراین تفسیر مساله حل مى‏شود، چون علوم و معارف نزد امام مبین است‏یا همه علوم در علم الهى یا لوح محفوظ است که پیامبرصلى الله علیه وآله و امام علیه السلام از آن اطلاع دارند. پس مساله وجود جمیع علوم در قرآن مطرح نمى‏شود، و اگر در روایات هم اشاره‏اى به کتاب الله (و این که منشا علوم ائمه‏علیهم‏السلام از آنجاست) شده است اشاره به همان لوح محفوظ یا علم الهى اشاره دارد و شاید منظور فیض کاشانى هم همین مطلب باشد) و قرینه جالب این است که در روایتها کلمه کتاب الله (نه کلمه قرآن) آمده است.
ب - احتمال دارد که علوم ائمه‏علیهم‏السلام یا باطن قرآن هم مربوط به همان چیزى باشد که ظواهر قرآن مربوط به آن است‏یعنى در ارتباط با احکام الهى و هدایت الهى باشد، نه این که تمام علوم و معارف بشرى مثل شیمى و فیزیک در باطن قرآن باشد.
این مطلب از بعضى روایات که در ذیل آیات مورد بحث آورده شده است استنباط مى‏شود، (29) چون در این روایات به حلال و حرام و حدود مثال مى‏زنند و سپس کل ما یحتاج الیه الناس (هر چیزى را که مردم به آن احتیاج دارند) را ذکر مى‏کنند پس ممکن است منظور احتیاجات دینى و هدایتى مردم باشد، هر چند علم پیامبرصلى الله علیه وآله و امام‏علیه السلام به علوم و معارف بشرى از طریق باطن قرآن یا از ناحیه وحى یا الهام ممکن است، اما بحث در این است که آیا این آیات دلالت‏بر این مطلب دارد یا ندارد.
ج - ممکن است در اینجا تفصیل قائل شویم یعنى بگوییم:
1 - ظواهر قرآن که مردم مى‏فهمند عبارت است از بیان معارف دینى و هر چه مربوط به هدایت انسان است، پس بیان علوم جدید با تمام جزئیات آن هدف ظاهر قرآن نیست.
2 - اما قرآن (که شامل ظاهر و باطن است) همه علوم و معارف دینى و غیر دینى را دربر دارد. لکن مخاطب آن پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام هستند و فقط آنها مى‏توانند این علوم را استخراج کنند. یعنى قرآن تبیان همه چیز (علوم دینى و علوم بشرى) هست، لکن فقط براى پیامبر و اوصیاى او.
در این مورد علامه طباطبایى (ره) سخن جالبى دارد. ایشان در ذیل آیه شریفه «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء» (30) مى‏گوید:
ظاهرا مراد از کل شى‏ء هر چیزى است که به هدایت مربوط باشد، هر چه که مردم در مورد مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهیه و قصص و موعظه‏ها احتیاج دارند، قرآن به آن هدایت کرده است و بیان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن همین مطلب را متوجه مى‏شویم، لکن در روایات نقل شده است که در قرآن علم گذشته و آینده تا قیامت موجود است و اگر این روایات صحیح باشد، منظور از تبیان اعم از دلالت لفظى است پس شاید اشاراتى از غیر طریق دلالت لفظى دارد و اسرارى را کشف مى‏کند که فهم عرفى به آنها راهى ندارد (31) .»
پس اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه‏علیهم‏السلام به این طریق باشد از محل بحث ما خارج است چون اختلاف در این بود که آیا ظواهر همین قرآن موجود، صرف نظر از روایات و بیان پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم‏السلام، جمیع علوم بشرى و دینى را در بردارد یا ندارد و اگر بگوییم که پیامبر و ائمه علیهم السلام از باطن و رموز قرآن همه علوم را در مى‏یابند ربطى به بحث ما ندارد. شاید این وجه جمع بین دو قول (موافق و مخالف) در این مس.له باشد. به عبارت دیگر این جا دو بحث مطرح است.
نخست این که آیا ظاهر قرآن با همین کلمات و الفاظ و معانى عرفى آن بر تمام علوم و معارف دینى و بشرى مثل شیمى و فیزیک دلالت دارد یا ندارد. که البته کسى شک ندارد که چنین دلالتى وجود ندارد.
دوم این که آیا قرآن با توجه به علم پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم‏السلام و باطن آن و رموز آن دلالت‏بر جمیع معارف دینى و بشرى مى‏تواند داشته باشد یا نمى‏تواند داشته باشد.
که در این مورد هم شکى نیست که اگر روایات وارده در بحث‏بطون قرآن و علوم ائمه از طریق قرآن صحیح باشد و آنها را بپذیریم (32) در این مطلب بحثى نیست، اما از محل بحث ما خارج است.

پنجم: دلیل دیگر بر این که نمى‏توان گفت همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد این است که بر اساس این قول اشکالات و محظورات متعدد بوجود مى‏آید، که مابه آنها اشاراتى مى‏کنیم:
الف: تفسیر به راى و تاویل خطر این تفکر است، چون قرآن در همه مسائل علمى صراحت ندارد و کسى که مى‏گوید همه مسائل در قرآن هست ناچار مى‏شود بعضى آیات را تاویل کند و آیات را از معانى صحیح و روشن خود منحرف و آن را به طور واژگونه تفسیر کند، (که نمونه آن را در تفسر آیه رفیع الدرجات دیدیم) در حالى که پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم‏السلام از تفسیر به راى نهى کرده‏اند و وعده آتش بر آن داده‏اند.
ب: باعث مى‏شود تا قرآن که کتاب مبین و هدایت است‏به صورت یک کتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار کشف نشده نشان داده شود، زیرا بسیارى از علوم و جزئیات آنها در قرآن یافت نمى‏شود و لذا بعضى افراد ناچار مى‏شوند دامنه اسرار را توسعه دهند و کم کم بگویند ظواهر قرآن را ما نمى‏فهمیم و براى ما حجت نیست.
ج: تعصب و جمود و تهمت‏به طرف مقابل از پیامدهاى این تفکر است. زیرا بسیارى از مطالب علمى در قرآن قابل اثبات نیست و لذا بعضى افراد اظهار نظر بى دلیل مى‏کنند و در مقابل انکار مخالفان به تهمت عدم ایمان به قرآن، ملحد، معاند و... دست مى‏یازند. (33)
د: الفاظ قرآن معانى معینى دارد که در لغت و اصطلاحات شرعى و معانى عرفى مذکور است و اگر بگوییم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد لازم مى‏آید الفاظى که در عصر نزول نازل شده معانى جدیدى را که نسلها بعد مى‏آید (مثل فرمولهاى شیمى و فیزیک) قصد کرده باشد. این مطلب در نظر هیچ انسان عاقلى صحیح به نظر نمى‏آید، که اعراب با یک فهم معین با الفاظ معین خطاب شوند اما معانى هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. (34)
ه : چون علوم جدید و نظریات علمى در معرض خطا و تغییر است پس هر چند سال یک نظریه باطل و نظر جدیدى ارائه مى‏شود و گاهى این نظریات با هم تنافى و تضاد دارند و اگر قرآن بر این نظریات تطبیق شود و بگوییم همه علوم در قرآن هست پس لازم مى‏آید که الفاظ و آیات قرآن هم در معرض این آفات قرار گیرد در حالى که قرآن از باطل به دور است.
جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى:
از تمام مطالب گذشته به این نتیجه مى‏رسیم که ظاهر آیات قرآن بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمولها و جزئیات آن) دلالت ندارد، و اگر با توجه به بطون و علم پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم‏السلام کسى چنین چیزى اثبات کند از محل بحث ما خارج است و علم آن مختص به پیامبر صلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم‏السلام است.
بلى در قرآن اشاراتى به بعضى علوم و مطالب علمى شده است که استطرادى و عرضى است، ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست، و این آیات (مثل آیه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت‏بر این مطلب دارد که تمام احتیاجات دینى و هدایتى مردم در قرآن به طور مفصل یا مجمل ذکر شده است.

«مثال‏هاى علمى قرآن‏»

مقدمه:
قرآن در آیات زیادى به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و... اشاره دارد. به طورى که انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مى‏کند. ولى آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهاى علمى چیست؟
در این مورد مى‏توانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن کریم هدف اصلى و نهایى قرآن نیست‏بلکه هدف اصلى قرآن هدایت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مى‏کند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمى‏شود. این قول مطابق نظر بعضى بزرگان و کسانى است که مى‏گفتند قرآن تبیان هر چیزى است که در رابطه با هدایت دینى باشد. (36)
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمى هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعى و شناخت طبیعت توجه زیادى کرده است. این کلام مى‏تواند مطابق نظر کسانى باشد که مى‏گفتند در قرآن همه علوم و معارف دینى و بشرى و تجربى وجود دارد. (37)
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مى‏گوید و هدف آن بیان مطالب علمى به صورت اصلى یا عرضى نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لکن براى روشن‏تر شدن مطلب کلام یکى از نویسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مى‏آوریم: «بعضى از بزرگان معاصر این طور فرموده‏اند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به میان آمده است و شاید هیچ آیه‏اى نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریده‏ها براى آگاهانیدن انسان و رهنمونى اوست‏به عظمت الهى و سترگى حکمتهایى که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطرى و شناخت‏حضورى خود را شکوفایى دهد، و شدت و نیروى بیشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهت‏خدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسى، زمین شناسى و یا کیهان شناسى نیست. قرآن کتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقى (تقرب به خداى متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحث‏هاى تفصیلى در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازه‏اى که هدف قرآن در هدایت مردم تامین مى‏شده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیارى از آیات دیگر این آیات داراى ابهامهایى است و کمتر مى‏توانیم یک نظر قطعى به قرآن نسبت دهیم (38) ».

فواید ذکر مثالهاى علمى در قرآن کریم:
1 - راه قرآن را در زمینه خداشناسى هموار مى‏کند. چون هدف قرآن بیان آیات الهى و توجه دادن مردم به جلوه‏هاى فیض و قدرت الهى بوده است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند این از راه ذکر مثالهاى علمى و آیات الهى در آسمانها و زمین و دریاها و عجایب خلقت انسان و جانوران تامین شده است، لذا احتیاج به ذکر فرمولها و تفاصیل هر مطلب یست‏بلکه اشاره ضمنى کافى است.
2 - اعجاز علمى قرآن را ثابت مى‏کند. این مثالهاى حق و واقعى که با مطالب اثبات شده و یقینى علوم (به نظریات متزلزل و ظنى) مطابقت دارد، ما را متوجه مى‏کند که قرآن این مسائل را از محیط اجتماعى خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزیرة‏العرب انجام شده که فاقد تمدن قوى بوده است و حتى تمدنهاى آن زمان که در ایران و روم بر پا بوده چنین پیشرفتهاى علمى نداشته‏اند تا بتواند نظریات علمى قرآن را به پیامبر صلى الله علیه وآله القا کرده باشند. پس این قرآن از طرف خداى حکیم و عالم نازل شده است.
نکته جالب این جاست که بعضى از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حرکت زمین و یا زوجیت گیاهان و یا توده عظیم گازها و اتمها با تفکر علمى موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولى قرآن با شجاعت مطالب علمى و محکم و به دور از خرافات را بیان مى‏کند. (39)
3 - مثالهاى علمى واقعى در قرآن موجب کنجکاوى بشر و تفکر او در عجایب آسمانها و خلقت انسان و دیگر موجودات مى‏شود و بشر را متوجه نیروهاى ناشناخته طبیعت مى‏کند. یعنى کار مهم قرآن ایجاد سؤال در ذهن انسان است زیرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال کشف علمى نمى‏رود، چون گمان مى‏کند همه چیز را مى‏داند و دچار یک جهل مرکب مى‏شود ولى قرآن مسائل ناشناخته کهکشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه مى‏دهد و دعوت به تفکر در طبیعت مى‏کند، و این موجب پیشرفت علوم و صنایع بشر مى‏شود، چنان که در چند قرن اولیه تمدن اسلامى، همین امر موجب پیشرفت‏بلکه جهش علمى مسلمانان شد. (40)
4 - همین توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است که منشا بسیارى از علوم و الهام بخش بسیارى از معارف بشرى شد هر چند بیان کردیم که تمام علوم با جزئیات آنها در قرآن وجود ندارد و یا رشد علوم را تسریع کرد.
براى مثال توجه اسلام به آسمانها و حرکت‏خورشید و ستارگان و سیارات موجب شد تا علم نجوم در میان مسلمانان به سرعت رشد کند هر چند مساله قبله در نماز و احتیاج جهت‏شناسى هم در آن تاثیر زیادى داشت.

جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى:
در این جا به چند مطلب مهم اشاره مى‏کنیم:
اول: در مورد مطالب علمى قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف - ظاهر مطالب علمى قرآن گاهى درباره شناخت آیات الهى و توجه به مبدا هستى است «قال الله تعالى: ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب‏» (41) «در پیدایش آسمانها و زمین آمد و شد شب و روز نشانه‏هایى براى صاحبان خرد وجود دارد».
ب - گاهى آیات علمى قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، یعنى گوینده سخن قصد دارد که اهمیت‏یک مطلب علمى را برساند پس آن را ذکر مى‏کند براى مثال، قسمهاى قرآن به خورشید، ماه و... (42) از این قبیل است.
ج - گاهى آیات علمى قرآن براى اثبات معاد است، براى مثال مى‏فرماید: «فلینظر الانسان مم خلق خلق من مآء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه على رجعه لقادر» (43) «پس آدمى بنگرد از چه چیز آفریده شده است از آبى جهنده آفریده شده است که از میان پشت و سینه بیرون مى‏آید خداوند به باز گردانیدن او قادر است.»
دوم: مى‏توان گفت که قرآن یک هدف اصلى و عمده دارد و آن به کمال رساندن انسان (که همانا تقرب الى الله است) مى‏باشد، و اهداف فرعى دیگرى هم دارد که در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد و نبوت و اعجاز خود قرآن (که مقدمه‏اى براى پذیرش وحى توسط مردم است) مى‏باشد.
پس بیان مطالب علمى از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت مى‏کند ولى هدف اصلى و عمده قرآن نیست. این مطلب ... خصوصا با توجه به این نکته روشن مى‏شود که بیان کردیم آیاتى که همه چیز را به قرآن نسبت مى‏دهد در مورد هدایت و دین است. بنابراین، هدف اصلى هدایت انسان و بیان معارف دینى است لکن یکى از امورى که مربوط به دین است اثبات اعجاز قرآن است و یکى از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمى آن است. از این رو، مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است لکن هدف عمده و اصلى نیست.



بررسی زمینه‌ها و عوامل وقوع انحرافات اجتماعی از مسائل مهمی است که جامعهشناسان و دیگر اندیشمندان مسائل انسانی، اهتمام خاصی به آن نشان داده‌اند. تلاش آنـها در حوزه‌های مختلف نـظری و میـدانی جهت تبیین کجروی مجموعه‌ای از نظریه‌های مختلف را شکل داده است که هر یک به نوبه خود متأثر از زمینه‌های محیطی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیکی بوده‌اند. این قبیل کندوکاوها، بیانگر علاقه فطری جامعه انسانی برای رسیدن به یک زندگی بهنجار، سالم و به دور از کجروی‌ها است.
قرآن کریم که عهده‌دار هدایت انسان و راهنمایی او برای رسیدن به ارزش‌ها و فضیلت‌ها است، از یک سو ضد ارزش‌ها و ناهنجاری‌ها را بیان فرموده و از سوی دیگر زمینه‌ها و عوامل آن را تشریح نموده است. تحلیل و بررسی رویکرد قرآن در تبیین کجروی توانایی محقق را در شناسایی واقعبینانه عوامل آن قرین موفقیت و کامیابی قرار داده و همچون چراغی راهگشای تحقیقات میدانی است.

این قبیل از تلاش‌ها هرچند سابقه‌ای دیرین در بستر تاریخ و دفتر معرفت دارد، اما به جهت گستردگی موضوعات اجتماعی و بیگانگی بخش وسیعی از ادبیات علوم اجتماعی نسبت به مبادی، مفروضات و مفاهیم اسلامی، هنوز در ابتدای راه است. در این نوشتار سعی شده است، تا اصول کلی این تبیین از دیدگاه قرآن کریم ترسیم شود.

در تبیین کجروی نظریه‌های متفاوتی وجود دارد که هر یک از منظر خاصی به بررسی آن پرداخته‌اند، به تعبیر «گیدنز» هر یک از این رویکردها به درک برخی از جنبه‌های جرم یا بعضی از انواع آن کمک می‌کند.[1] رویکردهای مختلف زیسـت‌شـناختی، روان‌شـناختی و جامعه‌شـناختی، انبـوهی از نظریـه‌ها را مطرح می‌کنند که در عین بهرهمندی از نقاط قابل توجه و مفید، از محدودیت در حوزه دانش و داده‌ها رنج می‌برند. هر چند توجه به این نظریه‌ها و نقد و بررسی آنها کار شایسته و لازمی است، اما مناسب این مجال نیست، لذا با اکتفا به برخی از نقاط قابل توجه، علاقمندان را به منابع مربوطه ارجاع می‌دهیم.[2]
در رویکردهای مختلف تبیین کجروی از دیدگاه جامعه شناسی، نکاتی وجود دارد که با تأمل و ایجاد تغییر و اصلاح در آنها، می‌توان به منزله برخی از اصول و مبانی نظری بحث مورد استفاده قرار داد که به بعضی از موارد آن اشاره می‌گردد.

عوامل فردی:

الف) شرایط فیزیولوژیکی

شرایط خاص فیزیولوژیکی، ژنتیکی، سنّی، جنسیتی و ...، در فراهم ساختن زمینة برخی از کجروی‌ها برای بعض افراد، نباید مورد غفلت قرارگیرد. فشارهای ناشی از این عناصر جسمی، هرچند نیازمند پایه‌های اجتماعی و زمینه‌های روانی است، اما در فرایند شکل‌گیری شخصیت ورفتار حائز اهمیت است.
آن دسته از عوامل روان‌شناختی که به بیماری شبیه‌تر است، مانند: روان‌پریشی، روان‌رنجوری و روان‌نژندی، هر چند می‌توانند، منشأ برخی از ناهنجاری‌های رفتاری باشند، ولی گستره آن محدود بوده و برخی در حوزه پزشکی و روان پزشکی می‌گنجند.

ب) شخصیت انسانی

در قبال همه نظریه‌هایی که رویکردی روان شناختی دارند، فرض بنیادین ما در تبیین انحراف، توجه به محوریت شخصیت انسان با نگاه به ویژگی‌های زیستی، وراثتی و بخصوص تربیتی، اجتماعی و ساختاری خواهد بود. با توجه به این مبنا، هر چه نظارت «من انسانی»، «قدرت گزینش» و «انتخاب» در رفتار بیشتر باشد، به همان میزان مسئولیت او در مقابل عملکرد خویش بیشتر و هر قدر دامنه این انتخاب از جهات مختلف شخصیتی و اجتماعی تنگتر باشد، مسئولیت انسانی او کمتر خواهد بود.

عوامل اجتماعی:

الف) جامعه پذیری

بر اساس نظریه‌هایی که رهیافت «جامعه‌پذیری»[3] دارند، هرگاه افراد ارزش‌های منتهی به انحراف را بیاموزند و آنها را درونی کرده، در مقام کنش و رفتار همان را انجام خواهند داد.
جامعه‌پذیری ارزش‌های انحرافی از طرق مختلفی، همچون زندگی کردن در محلّه‌های بزهکاری و ارتباط برقرار کردن با آنها صورت می‌گیرد، یادگیری این ارزش‌ها از طریق فرآیند کنش متقابل با دیگران انجام می‌شود، همان طوری که «شاووساترلند» بیان نموده است،[4] البته مشروط بر اینکه ارزش‌های آن نواحی یا افراد به فرد منتقل شده و شخص آن را پذیرفته و مبنای عمل قرار دهد.

ب) فشار ساختاری

گاهی کجروی حاصل فشار ساختاری حاکم بر محیط اجتماعی می‌باشد. بسیاری از افراد ممکن است، قدرت مقاومت،هدایت و کنترل این فشار ساختاری را نداشته باشند، در نتیجه به اقتضای زمینه‌های اجتماعی، دست به کجروی می‌زنند. منشأ این الزامات ساختاری ممکن است، وجود فاصله و عدم هماهنگی بین وسایل اجتماعی و اهداف باشد، آن طوری که «مرتن» می‌گوید[5]، حتی در چنین شرایطی ممکن است، خرده فرهنگ بزهکاری پدید آید.

ج) برچسب کجروی

اگر در جامعه برچسب انحراف و کجروی بر فردی زده شود، به میزان شدت وقاحت و زشتی آن، از حیثیت و آبروی اجتماعی فرد کاسته می‌شود. مرحله بعدی، واکنش فرد در مقابل این برچسب است. برخی از نظریه پردازان[6] معتقدند، انحرافی برچسب است که از ناحیه گروههای صاحب نفوذ و قدرت انجام گیرد، این نظر برای برخی اعتبار ندارد، آنان معتقدند واکنش فرد در برابر برچسب انحراف، تابع عوامل مختلفی نظیر شخصیت، ایمان، تعهد، احساس مسئولیت در اصلاح، بازسازی خویشتن و نیز عوامل و موانع اجتماعی جهت بازسازی یا ادامه ناهنجاری مهم می‌باشد.

د‍) کنترل اجتماعی

اگر کنترل اجتماعی به معنای کلی و فراگیر در نظر گرفته شود، شامل هر گونه نظارت اجتماعی در سامان دادن شخصیت و رفتار فرد می‌شود، اعم از نظارت والدین بر فرزند، نظارت محیط‌های آموزشی و پرورشی، نظارت اجتماعی به صورت فراگیر در ساختارهای مختلف جامعه و نظارت عموم مردم بر یکدیگر؛ در این صورت کنترل اجتماعی بهترین رهیافتی خواهد بود که مهمترین و عام‌ترین عناصر و عوامل انحراف را تببین می‌کند. به هر میزانی که این کنترل تضعیف و کارکرد خود را از دست دهد، زمینة بیشتری برای ناسازگاری و انحراف اجتماعی فراهم می‌گردد. با این وجود، کنترل اجتماعی به معنای «دورکیمی»[7]، تنها یک پایه و بخشی از تبیین پدیده کجروی یا میزان کجروی می‌شود و شامل همه موارد نمی‌شود.

البته هرقدر کنترل درونی‌تر باشد، تأثیر آن در هنجارمند شدن فرد بیشتر است. توجه به فرد یا افراد مهم، اهمیت به ایمان و تعهد به ارزش‌ها و آرمان‌های یک گروه، از عوامل مهم درونی کردن کنترل است. حال اگر افراد مهم یا ارزش‌های یک گروه از ناهنجاری محسوب شوند، باعث تسریع وقوع کجروی خواهند شد، ولی در صورتی که افراد مهم یا ارزش‌های یک گروه بهنجار بوده و مطابق ارزش‌های انسانی باشند، لکن فرد آنها را در خود درونی نکند، در این صورت کنترل درونی انجام نگرفته و زمینه انحراف فراهم خواهد شد.

عوامل انحرافات از منظر قرآن کریم

بنابر آنچه گذشت توجه و حساسیت در دستیابی به رویکرد قرآنی برانگیخته می‌شود و با ملاحظه آیات قرآن می‌توان نسبتی که بین انسان و انحراف ایجاد می‌شود را به سه دسته ذیل تقسیم نمود:
الف) آیاتی که بر تأثیر شخصیت، ویژگی‌های روانی و نقش زمینه‌های ژنتیکی و غریزی در وقوع انحرافات اجتماعی دلالت دارند.

ب) آیاتی که تأثیر عوامل فیزیکی و متافیزیکی را در کجروی تأکید می‌کنند.

ج)  آیاتی که بیان‌گر تأثیر عوامل و زمینه‌های اجتماعی در کجروی می‌باشند.

هر چند عمده نظر در این تحقیق به زمینه‌ها و عوامل اجتماعی انحراف است، اما به صورت اختصار به دو دسته نخست هم اشاره می‌شود.

الف)  شخصیت و ویژگی‌های روانی

انسان از حقیقتی به نام «روح» یا «من» برخوردار بوده که شخصیت وی را تشکیل میدهد. این حقیقت دارای قوا و نیروهای متعددی است که مهمترین آنها چهار قوه «عقل»، «وهم»، «غضب» و «شهوت» می‌باشد.[8] رفتار انسان به چگونگی شخصیت او بر می‌گردد. «قُل‌ کل یعمل عَلی شاکلته»،[9]«بگو هر کس طبق سرشت و شخصیت خود عمل می‌کند». اثبات محوریت شخصیت انسان و استقلال او در گزینش و انتخاب رفتار، از اصول مسلّمی است که بسیاری از آیات به وضوح بر آن دلالت دارد. مثلاً آیاتی که مسئولیت عواقب رفتار آدمی را متوجه خود او می‌داند و به طور طبیعی نقش استقلالی او را در شکل دهی رفتار خویش، امری مسلّم لحاظ می‌کند:

«من عمل صالحاً فلنفسه و من اَساء فعلیها»،[10]«هر کس رفتار شایسته انجام دهد به نفع خود و هر که عمل زشت انجام دهد، به ضرر خویش انجام داده است». من یعمل سوأً یجز به»،[11]«هر کس کار ناشایست انجام دهد، به همان جزا داده شود».از سوی دیگر نفس آدمی دارای قوا و نیروهای درونی است که هر یک در سامان دادن شخصیت و رفتار او نقش چشمگیری دارند. یکی از این نیروها، عقل است. بکارگیری این قوه باعث بیداری و بهنجاری آدمی است. قرآن کریم با توبیخ افراد نابهنجار، سعی می‌کند، توان عقلانی و خردمندی آنها را در نظارت بر رفتار خود تحریک کند:
«
اُف لکم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون»،[12]«اف بر شما و بر معبودهایی که به غیر از خدا دارید، آیا عقل خود را بکار نمی‌اندازید». مقصود از عقل، همان عقل حسابگری نیست که صرفاً در پی سود و زیان مادی باشد، بلکه مراد، عقل جستجوگر و خردورزی است که دنبال کشف حقیقت و تمییز آن از مجاز و سراب است.

از دیگر قوای درونی انسان، قوّه خشم و غضب است. این نیرو هرگاه با کنترل و نظارت عقلانی انسان تعدیل نشود، چه بسا منشأ بسیاری از ناهنجاری‌ها و کنش‌های پرخاشگرانه می‌شود:
«
اذ جعل الذین کفرا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیة»،[13]«آنگاه که کافرین آتش غضبی از نوع جاهلیت را در دل‌های خود افکندند...«.

از دیگر قوای درونی انسان شهوات است، رهایی و عدم تربیت آن می‌تواند، بسیاری از اصول ارزشی را قربانی اشباع نیازهای خود نماید:  «و یرید الّذین یتّبعون الشهوات ان تمیلوا میلاً عظیماً»،[14]«و کسانی که از شهوات پیروی می‌کنند، خواهان انحرافی بزرگ (هتک نوامیس و حدود الهی) هستند».
بنابراین با توجه به استعداد، نیرو و شخصیت آدمی نمی‌توان به بهانه تأثیر پذیری فرد از جامعه و اجتماعی بودن رفتار او، چنین هویتی را در کنش‌های اجتماعی مورد تردید قرار داد. فراتر از فشارهای هنجاری و ساختاری جامعه، عاملی تعیین کننده در رفتار فرد وجود دارد که کاملاً فردی است، هر چند تربیت و شکل‌گیری آن تحت تأثیر عوامل مختلف وراثتی، طبیعی و اجتماعی است؛ این چیزی جز شخصیت انتخابگر و گزینش کننده انسان نیست.

درباره تأثیر ویژگی‌های ژنتیکی در کجروی شاید آیات صریح و روشن نباشد، اما از برخی از آنها مانند: «... و لا یلدوا الاّ فاجراً کفّاراً»،[15]«... و جز فرزندان پلیدکار ناسـپاس نزاینـد» چنیـن برداشـت می‌شـود. از روایـات معصـومین علیهم‌السـلام سفارش‌هایی در زمینه‌های مختلف از قبیل غذا، مال حلال، انتخاب همسر و توجه به نسل و نظایر آن آمده است، می‌توان تأثیر آنها در وراثت و تأثیر وراثت در شخصیت و رفتار فرد را بهخوبی استدلال نمود.

ب) عوامل فیزیکی و متافیزیکی

مقصود از عوامل فیزیکی، اموری مادی است که بیرون از روح و روان فرد بوده، ولی از طریق تأثیر در شخصیت انسان، مؤثر در رفتار انحرافی می‌شود. عوامل مادی و فیزیکی مزبور را از دو جهت کمیت و کیفیت می‌توان مورد بررسی قرار داد:

الف)- افزایش یا کمبود کمی عوامل مادی مثل، خوراک، پوشاک، مسکنو ...، در سوق دادن روان و شخصیت فرد، به ناهنجاری مؤثر میباشد:

«کلاّ انّ الانسان لیطغی ان راه استغنی»،[16]«همانا انسان (شکر نعمت‌های الهی را بجا نمی‌آورد، بلکه) بنای سرکشی پیش می‌گیرد، چون خود را بی‌نیاز از خدا می‌ببیند».
افراط در تنوع طلبی و غرق شدن درمال اندوزی و به تبع آن فراموش کردن وظایف مربوط به مال و ثروت، کمترین آسیب‌هایی است که از زراندوزان و دل سپردگان به تکاثر اموال پیش‌بینی می‌شود:
«
منّاع للخیر معتد اثیم عتّل بعد ذلک زنیم ان کان ذامال و بنین اذا تتلی علیه ایاتنا قال اساطیر الأوّلین»،[17]«مانع خیر، متجاوز، گناه‌پیشـه-گستاخ گذشته از آن، زنازاده- به صرف این که مال و پسر دارد، چون آیات ما بر او خوانده شود، گوید: افسانه‌های پیشینیان است».
فقر و کمبود امکانات مادی هم از زمینه‌های کجروی است، لذا قرآن کریم کسانی را که در شرایط سخت مالی و اقتصادی، هنگام بیماری و جنگ، خود را کنترل می‌کنند و صبر و مقاومت پیشه می‌گیرند، می‌ستاید. از این بیان قرآن چنین بر می‌آید که در چنین شرایطی، زمینه بروز کجروی در انسان موجود می‌باشد:

« والصّابرین فی الباساء والضرّاء و حین الباس اولئک الّذین صدقوا...»،[18]«و کسانی که در فقر و بیماری و هنگام جنگ، صبـر و مقاومت پیشـه می‌کننـد، آنها راستگویانند». روایات معصومین علیهم السلام، مملو از چنین مضامینی است. در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که «العسر یفسد الأَخلاق»،[19]«تنگدستی مایه‌های اخلاق را فاسد می‌کند»

ب)- بعضی از عوامل مادی، دارای کیفیت و ویژگی خاصی است که در شرع از حرمت و ممنوعیت برخوردار است. «الذین یأکلون الرّبا لا یقومون الاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»،[20] «کسانی که ربا خوارند، (در زندگی خود) برنمی‌خیزند، مگر به مثل فردی که از مسّ شیطان دیوانه شده (و اموراتش مختل گشته) است



یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:قرآن طبیب روح و فکر بشر, :: 22:45 ::  نويسنده : اسماعیل       

قرآن كريم در ارتباط با انسان، مقاماتي را داراست مقام هدايت و رهبري، تذكر و ارشاد و بشارت و انذار و غيره، از ميان اين مقامات، مقامي خاص وجود دارد كه دو خصوصيت مهمّ را داراست:

اول: اغلب مقامات ديگر در اين مقام، نهفته است.

دوم: اوليهترين و ضروريترين شأن و مقام، در برخورد با بشريت گمراه و درمانده محسوب ميشود؛ اين

كدام شأن و مقام ميباشد؟ قرآن پاسخ ميدهد:

« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً»[1].(و پيوسته از قرآن فرو ميفرستيم آنچه را كه ماية شفاء و رحمت براي مؤمنين ميباشد و ستمگران را چيزي جز سرمايه باختگي نميافزايد(. اين مقام، «مقام طبابت» روح و فكر بشر ميباشد؛ اصلاح انديشه فاسد و درمان فساد اخلاقي و آلودگي روح، و اين مقامي است كه بشر به بن بست رسيده، در بِدَر، بدنبال يافتن آن در جستجو و تكاپوست.

ـ طبابت انحصاري قرآن:

اين مقام در واقع شأن انحصاري خداوندِ عالم ميباشد؛ اين خداست كه درمان كننده دردها و امراض بشر ميباشد، از اين رو در دعاي «جوشن كبير و كميل» دردمندانه او را چنين ميخوانيم:

« يا طَبيبَ الْقُلُوبِ، يا طَبيبَ مَنْ لا طَبيبَ لَهُ»، «يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرِهُ شِفاءٌ«.  (اي طبيب دلها، اي طبيب آنكه برايش طبيبي نيست)، (اي كسي كه اسمش دارو و يادش شفاست). بارزترين جلوة طبابت خداوند، از طريق كلامش، قرآن و اوليائش، پيامبر و اوصياء پيامبر متحقق گشته است.

قرآن و معصوم ـ عليه السّلام ـ به اذن الهي، مقام طبابت بشر را با هم بر عهده دارند و به همين جهت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پيامبر اسلام را چنين معرّفي مينمايد:

« طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أحْكَمَ مَراهِمَهُ وَ أحْمي مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَةُ إلَيْهِ«. (رسول خدا، طبيبي است دوره گرد به همراه طبش، براستي مرهمها را محكم كرده و ابزار داغ را سخت گداخته است، آن را هر جايي كه نياز افتد قرار ميدهد و درمان ميكند ).

« مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذانٍ صُمٍّ وَ ألْسِنَةٍ بُكُمٍ مُتَتبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الْحَيْرَةِ« . (درمان قلوبي كه ازديدن حقيقت كور و گوشهايي كه از شنيدن سخن حق  كر و زبانهايي كه از بيان حقيقت لال ميباشند؛ او با دارويش جايگاههاي غفلت و بيخبري و مكانهاي حيرت و سرگشتگي را جستجو ميكند تا درمان نمايد).

« لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأضْواءِ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنادِ الْعُلُومِ الْثاقِبَةِ فَهُم في ذلِكَ كَالْأنعامِ الْسّائِبَة وَ الْصُّخُورِ الْقاسِيَةِ »[2[. (بشريتي كه با اشعة حكمت روشني نيافتهاند و با آتش زنه علوم نافذ و رهگشا، در وجودشان جرقهای شكل نگرفته است، پس در اين شرايط، همچون چارپايان سرگشته و رها و صخرههای سخت غيرقابل نفوذ ميباشند كه سخت نيازمند رهنمايي و هدايت هستند).

ـ ايمان به طبابت انحصاري و قطعي قرآن:

از آنجا كه قرآن كريم سمت طبابت را از خداوند عالم اخذ كرده است پس نسخهاش منحصر به فرد و قطعي است:

« يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدي وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[3[. (اي مردم از جانب پروردگار شما بسويتان محتوايي سراسر انذار و بشارت و يكپارچه بهبودي بخشِ امراضِ مستقر در سينههاست و سراسر هدايت و رحمتي گسترده براي مؤمنين است).
قرآن كريم به تمام حوزههاي معارف انساني، در آنچه كه به درمان و هدايت و رشد فكر و روح بشر مربوط ميشود، نظر داشته، روشنگريها و ضوابط و احكام آنها را بيان فرموده است و هيچ مسألهاي نيست كه قرآن آن را فروگذاشته و نظر قطعی خود را در آن زمينه بيان نكرده باشد؛ اين وسعت برخورد و قاطعيت در حكم، از استحكام پايگاه قرآن، ناشي ميشود، كه سخنِ خالق عالم است و محيط بر همه عوالم، و آگاه بر مصلحت بشر است و در حل معضلات[4] خبرگي دارد:

« وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ»[5[. (و بتدريج بر تو كتاب را فروفرستاديم در حالي كه بيانگر هر چيزي است و سراسر هدايت و رحمت و مژدهاي است براي تسليم شدگان). بر اين اساس قرآن كريم تمام مكتبها و مدّعيان هدايت و ارشاد بشر را به مبارزه طلبيده ميفرمايد:

« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[6[. (بگو اي پيامبر اگر تمام انس و جنّ اجتماع كنند بر اينكه همانند اين قرآن را ارائه دهند ـ هرگز ـ همانندش را نميتوانند بياورند اگر چه گروهي از ايشان مددكار گروه ديگر شوند).
اين هجوم و جسارت قرآن با وجود كبر و غرور مدّعيان، تاكنون بدون پاسخ مانده است، و جرأت رويارويي مستقيم با قرآن را در خود نديده به كذب و افترا و تهمت متوسل شدهاند تا شايد از اين طريق، با ستمگري، جلو نفوذ گستردة قرآن را بگيرند.

بنابراين آنكه روي به اين طبيب ميآورد بايد از طبابت مدعيان به يأس رسيده باشد؛ تا اين يأس حاصل نشود و اميدي بجاي ماند، نميتوان از طبابت قرآن بهرهمند شد چرا كه نسخههاي قرآن، همه با هم مرتبط بوده، در پيوند با هم تأثير خود را ميگذارد، كنار گذاردن بعضي از آنها، موجبِ اختلال در تأثير نسخههاي ديگر گشته، هلاكت را بدنبال ميآورد.

پی نوشت ها:

[1].اسراء/ 82.

[2].نهج البلاغه، خطبه 108.

[3].يونس/ 57.

[4].دركِ كوتاهي و محدوديت ابزار حركت انساني: غريزه، فكر، عقل، علم و قلب، و ناتواني آنها با توجه به مقاصد بلند انسان (رسيدن به حيات ابدي و قدرت لايزال و عزت پايدار و لذت بيالم دائمي و زيبايي مطلق) به همراهِ انس با قرآن ما را به جامع الاطراف بودن پيام قرآن واقف ميسازد و تأثير عميق آن را در حوزة حس، فكر و استنتاج، عقل و سنجش و كشف و شهود قلبي مييابيم و به دركهايِ گستردهتر از روابط خود با خود و جهانِ بيرون نايل ميشويم.

[5].هُديً: جهت سير انسان، رَحْمةً: عنايت و لطف و عطوفت و همراهيِ خداوند، بُشْري: اميد بخشيدن در زمينه اضطرار و حيرت و بيچارگي را ميتواند اشاره كند.

[6].اسراء/ 88.

ولي الله نقي پور ـ تدبر در قرآن



یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : اسماعیل       

در قرآن شريف آمده، خورشيد در بركه اي گل آلود غروب مي كند. اما علوم جديد چگونه مي تواند اين مسأله را اثبات كند؟ آيا به نظر نمي رسد علم جديد در اين راستا در ضلالت مبين است؟ در عرصه تحقيق و پژوهش نمي توان به تكلف گويي پرداخت، در مورد علوم قرآني نيز چنين است. در مورد آيه هاي مورد شبهه (89 و 90 سوره كهف) بايد گفت اين دو آيه درصدد بيان زبان حال يك فرد آن هم در يك فضاي خاص است، قصه از اين قرار است كه ذوالقرنين طي سفري به نقطه اي از درياي اژه، نزديك شهر ازمير رسيد. در آنجا احساس كرد دريا صورت چشمه اي به خود گرفته است و آب نيز به دليل گل و لاي ساحل تيره رنگ به نظر مي رسد. به طور طبيعي اگر كسي در حوالي غروب در ساحل دريا به تماشاي خورشيد بنشيند، احساس مي كند كه خورشيد در حال غروب است. قرآن شريف از اين حالت به زبان حال «وجدها تغرب في عين حمئة« تعبير مي كند، يعني به دليل كروي بودن زمين، هر كس هنگام غروب در ساحل دريا به تماشاي خورشيد بنشيند، احساس خواهد كرد كه خورشيد به آرامي در سينه دريا فرود مي آيد. قرآن شريف در آيات ديگر به خورشيد و حركتهاي آن سوگند ياد مي كند و آن را از نشانه هاي الهي مي داند.(1)

خورشيد ستاره اي است كه هر انساني مي تواند طلوع و غروب آن را هر روز شاهد باشد انسانها تا قرنها فكر مي كردند كه خورشيد به دور زمين مي چرخد. هيأت پيچيده بطلميوس نيز بر اساس اين عقيده پايه گذاري شده بود كه زمين مركز جهان است، ولي عقيده اخترشناسان (حتي كپلر، كوپرنيك و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت ايستاده است. اما در اعصار جديد روشن شد كه خورشيد داراي چندين حركت است، حركت وضعي، انتقالي و... كه در اين نوشتار مجال پرداختن به آنها نيست.(2) بنابراين، به طور اختصار بايد گفت: اولاً اين دو آيه درصدد بيان طلوع و غروب واقعي خورشيد نيستند، بلكه مي خواهند يك زبان حال، در يك فضا و زمان خاص را بازگو كنند. دوم اينكه علوم جديد و تجربي، علومي گام به گام هستند و هميشه با آزمون و خطا سروكار دارند، پس علوم بشري در برابر علوم قرآني همانند طفلي است كه راه رفتن را گام به گام تمرين مي كند و لذا اگر علوم جديد در ضلالت مبين هم نباشند، چندان توسعه يافته نيستند.

از اين حيث با دقت در معاني آيات ذكر شده و مرور معاني آيات قبل و بعد، اين مسأله براي همگان ثابت خواهد شد كه خداوند شهرها و دلها را تسليم ذوالقرنين گردانيده و به وي روشن دلي عطا نموده بود.(3)

سؤال بعدي اين است كه در علوم جديد، از شهاب باران شدن آسمان سخن مي گويند؛ قرآن شريف هم به شهابهاي آسماني اشاره دارد كه براي حفاظت از نعمتهاي آسماني و جلوگيري از استراق سمع، هم چون تيرهايي به سوي شياطين پرتاب مي شوند آيا اين خبر قرآني از نظر دانشمندان قابل اثبات است؟

در پاسخ بايد گفت: قرآن شريف در آيات فراواني به آفرينش ستارگان از جمله به شهاب سنگها اشاره دارد، حتي به ستارگان نيز سوگند ياد مي كند به عنوان مثال در سوره حجر آمده است: «ما در قرآن برج هايي قرار داديم و آن را براي بينندگان آراسيتم و از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم. مگر آن كس كه استراق سمع مي كند كه شهاب مبين او را تعقيب مي كند.» (4) در جاي ديگر آمده است، «ما آسمان نزديك (پايين) را با ستارگان آراستيم، تا آن را از هر شيطان خبيثي حفظ كنيم. آنها نمي توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند، (و هر گاه چنين كنند) از هر سو مورد هدف قرار مي گيرند. آنها بشدت به عقب رانده مي شوند و براي آنان مجازات دائم است. مگر آنها كه در لحظه اي كوتاه براي استراق سمع به آسمان نزديك شوند كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مي كند.»(5)

هم چنين در سوره جن آمده است: «و اين كه، آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوي و تيرهاي شهاب يافتيم. و اينكه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مي نشينيم، اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابي را در كمين خود مي يابد.» (6)

هم چنين آمده «ما آسمان پايين را با چراغهاي فروزاني زينت بخشيديم و آنها (شهابها) را تيرهايي براي شيطان قرار داديم و براي آنها عذاب آتش فروزان فراهم ساختيم.»(7)

»سوگند به آسمان و كوبنده شب و تو چه مي داني كوبنده شب چيست؟ همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكي هاست.» (8)

با دقت در آيات فوق، به بخش عمده سؤال پاسخ داده مي شود. صاحب نظران و مفسران بزرگ هم در اين زمينه نظرات گوناگوني دارند كه به اختصار به آنها اشاره مي كنيم:

برخي از مفسران، همانند صاحب تفسير مجمع البيان، مسأله استراق سمع جنيان و شياطين و به دنبال آن نگهبانان و شهاب باران شدن آنها را امري حقيقي مي دانند. ولي مي گويند: ادراك و اطلاع بيشتر آن را به آينده واگذار مي كنيم و هم اكنون مسأله چندان بر ما روشن نيست.  عده اي ديگر مي گويند: بر طبق ظاهر آيات، آسمان، شياطين، جنيان، شهاب سنگها و... همه اموري واقعي و دست يافتني هستند.

گروهي ديگر مانند علامه طباطبايي در الميزان و طنطاوي در تفسيرالجواهر، تعبيرات آيات فوق را تشبيه و كنايه دانسته و آن را از باب بيان سمبوليك گرفته و به طور گوناگون بيان كرده اند. به عنوان مثال، آسمان را عالم ملكوت گرفته و بيشتر آن را به امور معنوي حمل كرده اند.(9) پس نمي توان در اين زمينه به طور صريح و روشن قضاوت كرد، زيرا علم بشري محدود و جهان هستي و موجودات آن، اعم از مرئي و نامرئي، نامحدود ند، تا جايي كه در روايات متعدد آمده كه «الف الف عالم» (10) يعني هزاران عالم در جهان هستي وجود دارد و در تعبيرات قرآني و روايي به هفت آسمان(11) و هفت زمين نيز اشاره شده است.

به نظر مي رسد، در راستاي آيات فوق، نزديكترين و بهترين راه و روش، آن است كه ما به صراحت و متن آيات تمسك بجوييم.

صراحت متن قرآن شريف اين است كه:

مراد از آسمان، آسمان ظاهر است.مراد از شهاب، شهاب سنگهاي مادي و واقعي است كه به سوي شياطين و جنيان پرتاب و مشتعل مي شوند.(12) شياطين و جنيان موجودات ذي شعور و واقعي هستند كه وجود خارجي دارند، هر چند نامريي و پنهان هستند. استراق سمع از ناحيه شياطين و جنيان يك امر واقعي و كار هر روز آنهاست.  محافظان و نگهبانان آسماني، همانند فرشتگان، موجوداتي ذي شعور و مجرد هستند و صراحت قرآن و روايات گواه اين نكته است.  در روايات وارد شده كه ابليس تا آسمان هفتم پيش مي رفت وقتي حضرت عيسي(ع) متولد شد، سه طبقه آسمان به روي ابليس ملعون بسته شد و با تولد رسول اسلام، آسمانهاي هفت گانه به روي ابليس بسته شد و به وسيله ستاره ها تيرباران شد.(13)

بنابراين هيچ امر غيرواقعي و غيرحقيقي، رمان گونه و خيالي و اسطوره اي در قرآن شريف وارد نشده است. تمام امور قرآني، چه مرئي و چه غيرمرئي، چه معنوي و چه مادي، واقعي و حقيقي است و وجود خارجي دارد. پس در واقعي بودن و حقيقي بودن اين نكات قرآني شكي نيست. اما اين كه آيا بشريت امروز هم مي تواند به همه علوم قرآني دست يابد؟ بحث ديگري است.  اگر بشر با عقل و علم اندك خود،(14) نتواند بر يك موجود نامرئي و آسماني دست يابد، دليل بر فقدان آن نيست، زيرا طبق قاعده عقلي و فلسفي «عدم الوجدان لايدل علي عدم الوجود» و همه چيز را بايد در «بقعه امكان» قرار داد.  همانطور كه مولانا مي گويد:

ديده حسي زبون آفتاب         ديده رباني جو و بياب

به عنوان مثال حضرت سليمان زبان حيوانات را مي فهميد و باد و جنيان را در تسخير خود داشت. ديگران هم مي توانند جنيان را تسخير كنند و اگر نمي توانند بحث ديگري است(15) پس در اين زمينه بايد گفت: هم شهاب سنگهايي كه مورد نظر دانشمندان ستاره شناس است و هم شهاب سنگهاي مورد نظر قرآن دست يافتني و واقعي است چون علوم قرآني هم قابل حدس و هم قابل حس و باور است، اما پاسخ به اين سؤال را كه چه زماني مي توان به پاسخ اين سؤال دست يافت و با چه راهكاري مي توان آن را كشف كرد را بايد به گذشت زمان و اهل فن واگذار نمود. كما اين كه بسياري از علوم قرآني و علوم بشري با گذشت زمان رشد پيدا كرده اند، بله پرونده اين بحث همچنان باز و لايه ها و متون قرآن سرجاي خود محفوظ است و بايد منتظر زماني شد كه علم بشري بتواند به درك آن نايل آيد. علوم بشري مانند كيهان شناسي، در برابر علوم قرآني همچون پول خردي هستند كه تجارت با آن يا ناممكن و يا بسيار سخت است. «ذلك مبلغهم من العلم»(16) كيهان شناسي بيشتر با حس و حدس سروكار دارد. قرآن شريف مي فرمايد: «آسمان همچون خيمه اي به زمين سايه افكنده و مانند سقفي بنا شده است و اين بخش از آسمان با آسماني كه محل ريزش باران است فرق دارد. آسمان اول محل نظام كيهاني و اختران ثابت و سياري است كه در مدارهاي رياضي، نه طبيعي سير مي كنند، ولي آسمان دوم همان جو متراكم بالاي زمين است كه جايگاه ابرهاست.(17) در مورد زمين هم بايد گفت، قرارگاه بودن زمين(18) به معناي فراش و بستري ملايم براي زندگي است و اين به معناي حركت نيست، زيرا فرش و مهار بودن آن با كرويتش منافاتي ندارد. همچنين كرويت زمين كه موضوعي حسي و تجربي است، با روش عقلي محض قابل نفي يا اثبات نيست، بلكه بايد با روش تجربي اثبات شود، زيرا برهان عقلي در امور جزيي و خارجي راه ندارد...(19) در مورد محفوظ بودن سقف آسمان نيز نظرات متفاوت است «و به راستي، ما در آسمان كاخهايي (كاخها و ساختمانهاي بلند آسماني) را قرار داديم و آنها را براي تماشاگران (زمين و آسمان) آراستيم و (هم) آنها را از هر شيطان رانده شده اي محفوظ داشتيم.(20) همچنين در مورد اين كه آيا مراد از آسمان و زمين، كل عالم مادي است يا شامل مجردات هم مي شود، اختلاف نظر وجود دارد و در مورد آسمان مادي و معنوي هم بحثهاي خاصي مطرح شده كه در اين جا فرصت پرداختن به آنها نيست.  بنابراين، حفظ، به معناي ابقا و نگه داشتن از نابودي و حفظ نظام كيهاني، به معناي نگهداشتن آسمان و اجرام آسماني از ريزش و سقوط و در نتيجه هلاك اهل زمين است، همچنين ستارگان در آسمان نگهبانان الهي هستند و در طرد شيطان نقش دارند اما اين كه چه نقشي دارند، براي ما چندان روشن نيست.(21) برخي گفته اند مراد از آسمان، جو زمين است و اين جو به گونه اي ساخته شده كه مانع ريزش سنگهاي آسماني به زمين مي شود. به گونه اي كه از نظر علمي اثبات شده كه همواره زمين از سوي آسمان سنگ باران مي شود، اما اين سنگها وقتي به جو زمين مي رسند( به علت سرعت و اصطكاك) به گاز تبديل مي شوند، لذا جو زمين محفوظ ناميده شده است. ولي به نظر مي رسد كه منظور از آسمان در اين آيه حداقل اين جو نيست. آسمان سقفي است كه بر اين جهان محسوس كشيده شده و اين جو، يا محفوظ، از سقوط ريزش و نابودي(22) محفوظ است. به هر حال، محفوظ بودن آسمان و آسمانيان و محفوظ ماندن زمين و زمينيان از اجرام آسماني، امري بسيار مهم است. اگر يكي از ستارگان به زمين بيفتد، چه اتفاقي مي افتد؟ اگر زمينيان احتمال بدهند كه روزي يكي از ستارگان به زمين فرو خواهد افتاد چه خواهند كرد؟ اگر يك روز نظم كيهاني به هم بريزد، چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ و اگر ...  حال انسانها بدون هيچ اتفاقي زير سقف آسمان زندگي مي كنند، زير يك سقف بسيار مطمئن و محفوظ، سقفي بسيار مستحكم، اما با ستونهايي بسيار ظريف و نامريي، انسانها هنوز ريزبين نشده اند، هنوز به دنبال ديدني ها و حيات مي چرخند از اين جهت باور كردن يك امر نامريي براي آنها سخت است. قرآن شريف از زلزله قيامت سخن به ميان آورده است، به گونه اي كه سقف آسمان به واسطه لرزش سنگين آن فرو مي ريزد و پديده هاي هولناكي رخ مي دهد، اما آيا علم زلزله نگاري و ژئوفيزيك مي تواند به اين گونه از علوم قرآني دست يابد و يا در مورد آن پيشگويي نمايد؟ به عنوان مثال آيا مي تواند ريشتر زلزله قيامت را پيش بيني و اندازه گيري نمايد؟  آنچه در اين راستا قابل بيان است، اين است كه هم زلزله قيامت همچون قيامت امري حتمي و واقعي است و هم رخدادهاي آن.  قرآن شريف مي فرمايد: «هنگامي كه زمين به لرزش ويژه لرزانيده شود» (23)  يعني هم زلزله مي آيد و هم خيلي سهمگين وسنگين است، اما وقتي مراكز زلزله نگاري و ژئوفيزيك در مورد زلزله اين جهان حرفي براي گفتن ندارند، چگونه مي توانند از زلزله قيامت خبر بدهند؟! وقتي زلزله هفت ريشتري، صد هزار قرباني مي گيرد، فروريختن سقف آسمان، با زلزله قيامت يك امر طبيعي و عادي است. بله با رياضي و علوم تجربي، نمي توان به آن دست يافت، بلكه بايد منتظر ماند تا زمان آن فرا برسد و خود گذشت زمان آن را بيان خواهد كرد، هر چند باور داشتن آن آسان است و قرآن شريف وقوع آن را يك امر حتمي و «لاريب فيه» مي داند.

در پايان به طور خلاصه بايد گفت:  قرآن شريف كتاب انسان سازي، هدايت و شفاست. نه كيهان شناسي، زمين شناسي و...  بين علوم قرآني و آيات الهي تناقض وجود ندارد.  علوم بشري بين آيات الهي نه تناقض مي بيند و نه تناقض علمي مي يابد.  علوم بشري در برابر علوم قرآني، همچون پول خرد است و تجارت كردن با آن مشكل است .   وقتي علوم بشري نتوانند به طور حسي بر علوم نامرئي و يا مرئي دست يابند، پرونده بحث را باز مي گذارد و نيافتن خود را دليل بر نبودن نمي يابد و از اين جهت خود را از تكلف گويي و يا تن دادن به تكلف نجات مي دهد.


پي نوشت ها

1) يس آيه 38 و 40، رعد آيه2، فاطر آيه 13

2) پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني

3) تفسير نور، محسن قرائتي

4) حجر، آيه هاي 18-16

5) صافات آيه هاي 10-6

6)  جن آيه هاي 9-8

7) ملك، آيه 5

8) ص، آيه1

9) تفسير نمونه، ج 11، ص51-43

10) بحار، جلد 8، ص 374

11) اسري، آيه 44

12) تفسير نور، محسن قرائتي، ص 280

13) نورالثقلين، ج 3، ص5

14) نجم، آيه30

15) جاثيه، آيه13

16) نجم، آيه30

17) تفسير ،تسنيم ج2، ص 393

18) نمل، آيه61

19) تفسير ، تسنيم همان

20) حجر، آيه هاي 17-16

21) معارف قرآن، محمدتقي مصباح يزدي

22) همان

23) زلزال، آيه1

منبع : روزنامه قدس



یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:33 ::  نويسنده : اسماعیل       

اشكال و پاسخ

رابطة العالم الاسلامی، مركزی است كه در شهر مكه واقع شده و امور تبلیغی دینی را انجام می دهد. حوزه فعالیت این مركز داخل و خارج عربستان سعودی است. یكی از بخش های این مركز بخش "اعجاز علمی" است كه مجله ای فصلی به نام "الاعجاز العلمی" دارد. مقاله مذكور حاوی نكات تازه ای درباره آیات 41-43 سوره عنكبوت است. وی مثال عنكبوت را مورد بررسی تفسیری و علمی قرار داده و تفسیر تازه ای از آن را ارائه می كند.

مترجم این مقاله دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی مركز جهانی علوم اسلامی و پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نیز رئیس هیئت مدیره انجمن علمی قرآن پژوهی و مدرس حوزه و دانشگاه است. از آقای دكتر رضایی اصفهانی تاكنون هشت جلد كتاب و بیش از بیست مقاله تخصصی در حوزه علوم قرآن و حدیث منتشر شده است؛ یكی از كتاب های ایشان پژوهشی در اعجاز علمی قرآن بوده كه برنده چهار جایزه كشوری است. مترجم، علاوه بر ترجمه دقیق روان، در بخش پایانی به نقد و بررسی آرا نویسنده پرداخته است.

خانه عنكبوت در نظر مفسران

در مورد آیه 41 سوره عنكبوت "ان اوهن البیوت لبیت العنكبوت" تامل و توقف كردم و سپس به كتاب های تفسیر مراجعه نمودم. (مثل تفسیر جامع البیان عن تاویل آیات القرآن، طبری/ مختصر تفسیر قرطبی، قرطبی/ تفسیر ابن كثیر، ابن كثیر/ تفسیر البحرالمحیط، ابی حیان آندلسی/ فتح الغدی، شوكانی/ تیسیر الكریم الرحمن فی تفسیر كلام المنان، سعدی/ صفوة التفاسیر، صابونی/ تفسیر ابی السعود، عمادی/ فتح البیان فی مقاصد القرآن، فتوجی بخاری/ زادالمسیر فی علم التفسیر، جوزی/ الضوء المنیر علی التفسیر، صلاحی/ تنویر الاذهان عن تفسیر روح البیان، بروسوی/ تفسیر القرآن العظیم، قرشی دمشی). همه این تفاسیر بر این موضوع اتفاق داشتند كه مقصود از " بیت العنكبوت" در این آیه، همان بیت مادی یعنی "خانه" است كه عنكبوت به عنوان محل سكونت خود انتخاب می كند. در تفسیرها این خانه را چنین تفسیر كرده اند:

چیزی از آن دفاع نمی كند. (تفسیر طبری(

 ضعیف ترین خانه است كه سرما و گرما را نگاه نمی دارد. (قرطبی(

خانه ای ضعیف. (ابن حیان آندلسی(

هیچ خانه ای از آن ضعیف تر نیست. (شوكانی(

از ضعیف ترین خانه هاست. (سعدی(

ضعیف ترین خانه هاست به خاطر پستی و كوچكی آن. (صابونی(

هیچ چیزی در سستی نزدیك و مشابه آن ندیدیم. (عمادی(

هیچ خانه ای ضعیف تر و سست تر از این نیست. (قنوجی بخاری(

سست ترین خانه ها و ضعیف ترین آنهاست. (اصلاحی(

هیچ خانه ای سست تر از آن در میان خانه های حشرات نیست. (بروسوی(

ضعیف و سست است. (ابن كثیر قریشی دمشقی(

تعارض دیدگاه مفسران با علوم جدید

علوم جدید ثابت كرده اند كه تارها - بافته های- عنكبوت از قویترین بافته های طبیعی است و سختی آن از سختی آهن محكم، محكم تر است. تا آنجا كه به نام "آهن حیوانی" خوانده می شود. خانه عنكبوت از قویترین خانه هاست كه از ناحیه استحكام بافت آن مشهور است؛ از این رو می تواند در برابر بادهای شدید مقاومت كند و در تارهای خود شكارهای عنكبوت را نگهداری نماید به طوری كه نمی توانند از آن جدا شوند. از آنجا كه ایمان كامل دارم كه ممكن نیست حقایق علمی با آیات قرآن معارض باشند و اگر تعارض داشتند شكی نیست كه آنچه قرآن ثابت كرده [و به طور قطعی و نص فرموده] حق است و علوم بشری از حقیقت فاصله گرفته است.

با مراجعه به قرآن كریم و كتاب های تفسیر و كتاب های لغت عربی و نیز حقایق علمی كه در مورد عنكبوت و خانه آن و روش زندگی و روابط اجتماعی آن بود، در پی یافتن پاسخی بر این سوال بودم كه آیا مقصود آیات غیر از چیزی است كه كتاب های تفسیر به آن توجه كرده اند؟ به این منظور، موارد و آیاتی كه واژه "اولیاء" در آن به كار رفته بود را جمع آوری كردم تا ببینم چه كسانی ولایت دارند و آیا در آیه ای بیان شده كه بت های ساختگی و بت های پلید را اولیاء خود انتخاب كرده اند؟ سپس معنای واژه "اولیاء و ولایت" را در كتاب های لغت عربی جستجو كردم؛ بعد در مورد واژه "بیت" در كتب لغت عربی جستجو كردم تا ببینم آیا عرب این كلمه را به معنای دیگری غیر از معنای رایج (مسكن( استعمال كرده تا آن معنا، مقصود واژه "بیت" در این مثال باشد كه خدای سبحان در سوره عنكبوت استفاده نموده است؟ سپس در حقایق علمی در مورد بافته ها و خانه عنكبوت پژوهش كردم تا ببینم كه قوت این بافته و این خانه چه اندازه است؛ آیا واقعاً آن خانه - همانطور كه در كتاب های تفسیر نوشته اند- ضعیف ترین خانه هاست؟
سپس در مورد روابط اجتماعی عنكبوت ها پژوهش كردم تا ببینم كه نوع روابط بین عنكبوت های مذكر و مونث و بچه های آنها چگونه است؛ آنها خانواده واحدی هستند و عرب كلمه "بیت" را بر همسر و فرزندان عنكبوت نیز اطلاق می كند؟ سپس، نتایج مطالب قبل را با همدیگر ارتباط دادم تا ببینم، با توجه به یافته های من، در اینجا احتمال تفسیر دیگری برای آیه وجود دارد؟ نتایج پژوهش های لغوی و قرآنی

الف) واژه "اولیاء" در قرآن كریم:

كلمه "اولیاء" سی و سه مرتبه در قرآن كریم به كار رفته است و در بیست مورد آنها، این واژه در مصادیق زیر استعمال شده است: كافرون، الذین كفروا، منافقون، یهود و نصاری، الذین اوتوا الكتاب، شیاطین، ابلیس و نسل او، ستمكاران، الذین هادوا.

و نیز در موارد: الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا و الذین آووا و نصروا، پدران، برادران از كفار، مومنون، مومنات، بندگان صالح خدا؛ ولی در هیچ آیه ای تصریح نشده كه "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند.

ب) واژه "اولیاء" و معنای ولایت در كتب لغت عربی: گویا ولایت به تدبر و قدرت و انجام كار اشاره دارد.
ج) معنای واژه "بیت" در كتب لغت عربی:

واژه " بیت" در لغت عرب استعمال زیادی دارد؛ به معنای "خانه شعر" و نیز "مسكن، فرش خانه، كعبه و

قبر" می آید و نیز به همسر مرد و خانواده اش گفته می شود.

در معجم الوسیط آمده است: " بیت الرجل: زن و عیال او"

و در لسان العرب آمده است: "بیت الرجل: زن او"

در قاموس محیط آمده است: "البیت: عیال مرد" و در صحاح آمده است:

"البیت: عیال مرد"

نتایج پژوهش های علمی در مورد عنكبوت

الف) حقایق علمی در مورد تارها و بافته های عنكبوت و خانه آن:

تارهای عنكبوت از پروتئین ساخته می شود كه در حفره های حریری، شكل می گیرد و آنچه به دست می آید جداً قوی است؛ استحكام آن از استحكام آهن محكم، بیشتر است و دو برابر كش می آید بدون آنكه پاره شود(1) و این (بافته عنكبوت) در همه موارد، از قویترین الیاف طبیعی به شمار می آید. شبكه ای كه عنكبوت ایجاد می كند قدرتی دارد كه ممكن است بتواند زنبور عسل را- كه حجم آن چند برابر عنكبوت است- بدون این كه آن شبكه تحت تاثیر قرار گیرد یا پاره شود، متوقف كند، در حالی كه آن زنبور سرعتی حدود 32 كیلومتر در ساعت دارد.

"شركت كندیه" اقدام به تولید تارهای عنكبوت كرده است تا از آنها نخ های پزشكی و طناب هایی برای صید ماهی ها و لباس ضد گلوله بسازد.(2) ساكنان جزایر "سلمون" نیز در قدیم به ساخت تورهای ماهیگیری از نخ های عنكبوت می پرداختند.

بدین ترتیب روشن است كه "بیت عنكبوت"- به معنای خانه عنكبوت- از قویترین مخلوقات مشهور است. اگر قویترین آنها نباشد.

ب) حقایق علمی در مورد زندگی عنكبوت ها و روابط اجتماعی آنها:

عنكبوت ها، گروهی هستند كه در جهان بیش از سی هزار نوع آنها وجود دارد و در حجم و شكل و روش زندگی متفاوت هستند؛ روش زندگی فردی همراه دشمنی با یكدیگر در آنها غالب است و انواع اندكی از آنها یافت می شوند كه به صورت دسته جمعی زندگی می كنند.

جثه عنكبوت های ماده از نرها بزرگتر است: غالباً فقط در هنگام ازدواج همدیگر را ملاقات می كنند و عنكبوت نر قبل از عروسی، اقدام به رقص ها و حالات مشخصی در برابر عنكبوت ماده می نماید كه مقصودش جلوگیری از غریزه دشمنی عنكبوت ماده است. هنگامی كه آمیزش آنها تمام می شود، عنكبوت نرغالباً در لانه باقی می ماند و اقدام به پنهان شدن از عنكبوت ماده می كند، چرا كه می ترسد او را بكشد. كشتن عنكبوت نر بعد از تمام شدن آمیزش جنسی، در بین بسیاری از عنكبوت ها اتفاق می افتد؛ مشهورترین این عنكبوت ها "بیوه سیاه" است. در برخی از انواع آنها، عنكبوت ماده، عنكبوت نر را رها می كند تا هنگامی كه فرزندان از تخم خارج می شوند، اقدام به قتل او كنند و او را بخورند. در انواع دیگری از عنكبوت، مادر، اقدام به تغذیه فرزندان كوچكش می كند تا این كه بزرگ می شوند و مادرشان را می كشند و می خورند.

از این مطالب روشن می شود كه نظام اجتماعی و روابط خانوادگی عنكبوت، بر اساس مصالح موقت است، به طوری كه هر گاه این مصالح تمام می شود، دشمن همدیگر می شوند و برخی، برخی دیگر را می كشند.

این دشمنی شدید فقط بعد از اتمام مصلحت ها جلوه گر می شود و روابط سست و ضعیف بین افراد خانواده عنكبوت آن را سست ترین خانواده ها در میان آفریده شدگان مشهور قرار می دهد.
اشكال و پاسخ

صاحبان كتاب های تفسیر بر آنند كه مقصود از مثال در آیه 41 سوره عنكبوت(مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت بیتا) آن است كه مشركان، معبودان (و بت هایی) غیر از خدا را انتخاب می كنند كه در هنگام حاجت، امید یاری و فایده و رزق از آنان دارند و در سختی ها به آنان تمسك می جویند.(3)

برخی مفسران برآنند كه منظور از "اولیاء" در اینجا بت های ساختگی و بت های پلید هستند.(4) ولی با مراجعه به مواردی كه واژه "اولیاء" در قرآن آمده است در می یابیم كه آیات قرآن در بیست مورد از سی و سه مورد، تصریح كرده كه آن اولیاء، از زندگان (مثل كافران و...) هستند و همانطور كه قبلاً گذشت، هیچ آیه ای از آیات قرآن كریم تصریح نكرده كه "اولیاء" از بت های ساختگی و بت های پلید باشند و این مطلب همسویی معنای "ولایت" است. همانطور كه در لغت عرب وارد شده بود، معنای "ولایت" یاری است كه اشاره به تدبر، قدرت و انجام كار دارد و "ولی" همان دوستدار، دوست و یاور است و این كارها و تصرفات از جمادات صادر نمی شود.

با مراجعه به حقایق علمی جدید در مورد تارها (بافته های عنكبوت و خانه او متوجه این نكته می شویم كه علم جدید بدون شك اظهار می كند: بافته های عنكبوت از قویترین بافته های طبیعی است و صفت سختی و محكمی دارد.)

هنگامی كه ما قبول كردیم مقصود آیه از "بیت"، خانواده و روابط خانوادگی است، توصیف قرآن از آن به عنوان سست ترین خانواده (ان او هن البیوت لبت العنكبوت) مطابق چیزی است كه خداوند برای بندگانش، از خلال علم جدید، در مطالعه حیات عنكبوت ها، روشن كرده است.

از طرفی، جهت شباهت، در مثالی كه در قرآن زده شده است، به طور جدی واضح می شود، چون كسانی كه غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می كنند فقط برای انجام مصلحت های دنیوی است كه به چنین انتخابی دست می زنند و هنگامی كه این مصلحت ها تحقق یافت، یا در دنیا و یا در آخرت دشمن یكدیگر می شوند (. (الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین؛ در آن روز دوستان برخی دشمنان برخی دیگرند مگر افراد پارسا و تقوا پیشه- زخرف /67) همانطور كه بیان كردیم، این روابط موقت و مصالح آنی بر عنكبوت و خانواده او منطبق است.

از طرف دیگر، بین كسانی كه غیر از خدا را دوستان و یاوران خود انتخاب می كنند و بین عنكبوت و بیت او (= مسكن او) تفاوت بسیار می یابیم. از این جهت كه رابطه بین كسانی كه غیر خدا را دوست و یاور می گیرند رابطه بین زندگان است و آن رابطه محبت و دوستی و یاری گری است و این مطلب بدان سبب است كه معنای "ولایت" (در اولیاء) تحقق یابد.

اما روابط بین عنكبوت و خانه مادی او (مسكن) رابطه بین موجود زنده و جماد (موجود غیر زنده) است؛ پس در اینجا معنای "ولایت" به معنی دوستی و یاری گری تحقق نمی یابد، چون جمادات، نیروی تدبر، اعمال قدرت و انجام كار ندارند. در این آیه یكی از موارد اعجاز علمی قرآن جلوه گر می شود؛ این حقایق- از خانواده و حیات عنكبوت ها- جدیداً كشف شده كه خانواده عنكبوت سست ترین خانواده هاست و قرآن كریم بیش از هزار سال قبل از اكتشاف آن- توسط بشر- به این حقیقت اشاره كرده است.
هنگامی كه به آخر آیه 41 سوره عنكبوت نگاه می كنیم متوجه این مسئله می شویم كه لو كانوا یعلمون. اگر (بر فرض) می دانستند. اشاره می كند كه آنان مقصود (این مثال قرآنی) را نمی دانستند چون این حقیقت علمی، در هنگام نزول قرآن برای بشر شناخته شده نبود.

طبق آیه 43 سوره عنكبوت یعنی " و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون"، این مثال را برای مردم می زنیم و جز دانایان در مورد آن خردورزی نمی كنند. "خدا ما و شما را از آنان - دانایان خردورز-" قرار دهد.



شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:قرآن در کلام امیرالمومنین (ع), :: 23:1 ::  نويسنده : اسماعیل       

واقعیت های تاریخی گویای این حقیقت است که علی بن ابی طالب علیه السلام همواره در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله به هر جا که می رفتند، ایشان را هم با خود می بردند. علی علیه السلام خود در این باره می فرماید: «آن گاه که کودک بودم، رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا در کنار خود جای می داد. هر سال که در «غار حرا» برای عبادت خلوت برمی گزید، مرا نیز با خود به آن جا می برد، به گونه ای که در زمان نزول وحی، من روشنایی آن را [به چشم بصیرت] می دیدم و بوی نبوّت را [به شامه درونیِ خویش] استشمام می کردم... .» به این ترتیب، از همان آغاز نزول وحی با زلال وحی آشنا شده و معارف آن در جان وی نفوذ می کرد و لحظه ای از قرآن فاصله نمی گرفت ؛ از این رو، کسی را جز او نمی توان به عنوان برترین شاگرد مکتب وحی معرفی کرد تا آن جا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علی همگام با کتاب خدا و کتاب خدا همراه اوست؛ این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».

علی علیه السلام و علم به معارف قرآن

بدون تردید پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شایسته ترین انسان برای معرّفی قرآن علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ چرا که آن حضرت، علاوه بر برخورداری از منصب امامت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله معارف قرآن را از شخص آن حضرت آموخته است. خود ایشان دراین باره می فرمایند: «چون آیات الهی نازل می شد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرا نزد خود می خواند و به من آیات الهی را املاء می کرد و تفسیر و تأویل و سایر آگاهی های مربوط به آیات را به من می آموخت و من همه آن چه را ایشان بیان می کرد، بدون کم و کاست می نگاشتم.» با توجّه به چنین حقیقتی است که وقتی علی علیه السلام درباره آشنایی خود با معارف قرآنی سخن می گوید، با صراحت کامل می فرماید: «به خدا سوگند تمام آیات الهی را می دانم که درباره چه چیزی و چه کسی نازل شده است؛ پروردگارم برای من قلبی فهیم و زبانی پرُسنده بخشیده است».

علی علیه السلام قرآن ناطق

علی بن ابی طالب علیه السلام علاوه بر این که در آشنایی با معارف قرآنی بی نظیر بود در عمل به آموزه های آن و حفظ و حراست از آیات وحی نیز سرآمد همگان به شمار می آید. علاّمه مجلسی رحمه الله در این باره می گوید: «از آن جا که حضرت علی علیه السلام حامل علم قرآن و آراسته به اخلاق قرآن است، در روز واپسین هم تجسّم عینی قرآن کریم خواهد بود؛ زیرا عمل به آیات کتاب الهی در او به کمال رسید». تمام کسانی که با سیره و شیوه زندگی آن حضرت علیه السلام آشنایی دارند، بر این حقیقت تأکید می ورزند که سرتاسر زندگی ایشان، با آیه آیه های قرآن مطابقت و هماهنگی کامل داشت و به عبارت دیگر، همه اعمال و رفتارهای آن حضرت، تفسیر وحی و تبیین دقایق معارف الهی و در یک کلام تجسّم عینی قرآن بود. ایشان در توصیف این ویژگی بی نظیرشان فرموده اند: «من سخن خدا و گویایم».

قرآن حق گوست

قرآن کریم سخن خداست و هیچ گونه باطلی در آن راه پیدا نکرده و هرگز مطلب ناروایی از آن به گوش نمی رسد. نیز به این دلیل که تک تک احکام و آموزه های آن مطابق با معیارهای حق است، با گذشت زمان و پیشرفت های علمیِ جوامع بشری و دشمنی های انسان های هواپرست و حق ستیز، گردی بردامن آن نمی نشیند و چنان چه پیروان قرآن هم به درستی از آموزه های آن پیروی کنند، همیشه سرافراز و پیروز خواهند بود. علی بن ابی طالب علیه السلام در اشاره به حقّانیّت و شکست ناپذیری قرآن می فرماید: «... کتاب خدا قرآن، سخن گویی است که زبانش از حق گویی خسته نمی شود و همواره گویاست. این کتاب آسمانی همانند خانه ای است که ستون های آن به قدری محکم است که هرگز فرو نمی ریزند و صاحب عزّتی است که یارانش هیچ وقت دچار شکست نمی شوند».

قرآن شفای درده

آموزه های حیات بخش قرآن، جهالت و گمراهی ها را برطرف می سازد، راه چاره دردهای روحی و معنوی را نشان می دهد، انسان را از دچار شدن به سرگردانی در عقیده و ایمان باز می دارد و عطش حقیقت جویی و خداخواهی را ـ که یک نیاز فطری است ـ به بهترین صورت سیراب می کند. علی بن ابی طالب علیه السلام پس از اشاره به برخی ویژگی های قرآن، در این باره می فرماید: «آگاه باشید هیچ کس پس از برخورداری از نعمت قرآنْ دچار فقر و بیچارگی نمی شود و بدون قرآن هم کسی به بی نیازی دست نخواهد یافت؛ بنابراین، از قرآن برای بیماری های خود شفا و بهبودی بطلبید و برای پیروزی بر مشکلات از آن کمک بگیرید؛ زیرا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها، یعنی کفر، نفاق و گمراهی وجود دارد».

قرآن، بیان گر حلال و حرام

قرآن کریم پرهیزدهنده انسان ها از کردار ناشایست و راهنمای ایشان به سوی اعمال نیک است تا در پرتو انوار قرآن، به سعادت واقعی دست یافته از عذاب در امان بمانند. علی علیه السلام به این حقیقت اشاره دارند که همه انبیاء پس از به جای آوردن مسئولیت خود در رساندن احکام و دستورات الهی به مردم، ندای حقّ را لبیک گفته و به جوار رحمت او منتقل شدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز همانند پیامبران گذشته، امّت خود را بدون سرپرست و راهنما به خود وانگذاشت، بلکه در میان آن ها کتاب خدا را به یادگار قرارداد که حلال و حرام را روشن می سازد و تمام احکام در آن به وضوح آشکار است.

قرآن پندگوی امین

یکی از راه های محفوظ ماندن از لغزش ها و انحرافات، پند و اندرز پذیری از صالحان و خیرخواهان است. انسان های عاقل و علاقه مند به هدایتْ همواره تلاش می کنند تا نصیحت و اندرز افراد آگاه و حقیقت شناس را آویزه گوش خود سازند در مقابل، خودبینان و متکبرانْ از قبول پند و اندرز سرباز زده و با این کار، به دست خود زمینه گمراهی و غلطیدن در مسیرهای ناصواب را رقم می زنند؛ البتّه شناخت پنددهندگان واقعی از غیرواقعی بسیار مهمّ است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «قرآنْ پنددهنده صادقی است که هرگز کسی را فریب نمی دهد» و از آن جا که نصیحت های قرآن صادقانه و دل سوزانه است و نیرنگ و فریبی در آن نیست، تأثیر آن در دل ها نیز بیش تر و عمیق تر خواهد بود.

قرآن حجت خدا

به این دلیل که در سرتاسر قرآن کریم، راه های دست یابی به فلاح و رستگاری در دنیا و آخرت، و هم عوامل شقاوت و گرفتاری های انسان آمده، در حقیقت حجّت برای همگان تمام شده است و از قرآن به عنوان حجّت اللّه یاد می شود. علی بن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: «چون قرآن هم فرمان دهنده [به نیکی ها] و هم بازدارنده از بدی هاست... حجت خداوند بر بندگانش محسوب می شود.» مرحوم بحرانی در توضیح این مطلب می نویسد: «به این دلیل قرآن حجت خدا بر خلق است که در بردارنده وعده ها و وعیدهای الهی و بیان کننده هدف و غایت وجودی آن هاست تا در روز قیامت، جایی برای عذر و بهانه نباشد و آن ها نگویند که ما از حقیقت خبری نداشتیم».

قرآن، معدن ایمان

آدمی از دو دسته نیاز برخوردار است: نیازهای مادّی و نیازهای معنوی و ایمان، از جمله گرایش های والای معنوی انسان است. بدون ایمان صحیح، انسان از داشتن زندگی سالم محروم می گردد؛ چون انسان فاقد ایمانْ غرق در خودخواهی ها و هوا و هوس ها می شود و در سایه ایمان است که زندگی معنا و هدف پیدا می کند. انسان برای دست یابی به ایمان کامل، افزون برعقل و اندیشه، به منابع سالمی نیاز دارد که او را در دست یابی به آن یاری دهند. در این زمینه، قرآن کریم یکی از مهم ترین منابع است که مشتمل بر تمام اصول و ارکان ایمان می باشد. حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در توصیف آن می فرمایند: «قرآن معدن و سرچشمه ایمان است» و شایسته است علاقه مندان به ایمان خالصْ اعتقادات صحیح و واقعی را از این کتاب آسمانی به دست آورند.

قرآن، سند رسالت

از ضرورت های پرداختن به قرآن و لزوم شناخت آن، این است که این کتابْ معجزه جاوید رسول خدا صلی الله علیه و آله است که رسالت پیامبر با نزول آن تحقق پیدا کرد و ایشان مردم را به معارف تاب ناک آن فراخواندند. آشنایی با آموزه های قرآنْ در حقیقت آشنایی با بزرگ ترین معجزه آن حضرت نیز محسوب می شود تا همگان به صدق ادعای پیامبری ایشان پی ببرند. از آن جا که رسالت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله جهانی و جاودان است، معجزه ایشان هم جاودان و همیشگی خواهد بود. از این برهان گویای نبوّت، در سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام با تعبیرهای گوناگون یاد شده است؛ از جمله آن حضرت می فرمایند: «خداوند پیامبری هدایت گر با کتابی گویا برانگیخت». در جای دیگر از این معجزه همیشگی تحت عنوان نور روشن گر یاد کرده می فرمایند: «خداوند پیامبر را با نورِ روشن گر، برهان آشکار، راه روشن و کتاب هدایت گر برانگیخت».

جامعیّت قرآن

جامع و کامل بودن قرآنْ از ویژگی های مهم آن است. این کتاب آسمانی، همه امور مربوط به هدایت انسان ها به سوی کمال را در خود دارد و از این نظر، هیچ گونه نارسایی در آن یافت نمی شود. خداوند متعال در آیه ای خطاب به پیامبر تصریح کرده که «ما کتابی به تو فرو فرستادیم که بیان گر همه چیز است». امام علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره می فرماید: «خداوند قرآنی را برای شما فرو فرستاد که بیان کننده همه مطالب است. پیامبرش را در میان شما زنده نگه داشت تا دین خود را برای او و شما بدان گونه که در کتاب خود نازل کرده بود و خودش می پسندید به کمال رساند و بر زبان او هر کار زیبا و ناپسند و بایسته و نبایسته را به شما ابلاغ کرد». و در جای دیگر فرمودند: «... بدانید که علم آینده و سخن گذشته و درمان دردهایتان و سامان زندگی تان در قرآن وجود دارد».

داوری قرآن

از ویژگی های اساسی قرآن، توان مندی در حلّ اختلافات و داوری واقع بینانه در تشخیص حقّ از باطل است. در برخی از آیه ها، در اشاره به این بُعد از قرآن از آن با عنوان «فُرقان» یعنی جداکننده درست از نادرست و در بعضی آیات دیگر با تعبیر «قَول فَصل» یعنی حکم قاطع و برطرف کننده اختلافات یاد شده است. هم چنین در آیاتی توصیه شده که اگر در امری از امور اختلاف نظر داشتید، آن را به خدا و پیامبرش عرضه کنید تا حقیقت برایتان روشن گردد. حضرت علی علیه السلام در این باره، ضمن تأکید براین نکته که آیات محکم قرآن کریم و سنت قطعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یگانه مرجع برطرف سازی شبهات است، به فرماندار خود مالک اشتر می نویسند: «درهر کار بزرگی که برای تو دشوار می شود و یا هر امری که برایت مشتبه می گردد، به خدا و رسول او رجوع کن... رجوع به پروردگار از طریق آیات کتاب آسمانی او صورت می گیرد».

ظاهر زیبا و باطنی عمیق

به اعتراف آشنایان به آرایه های سخن وری و زیبایی های زبانْ بخشی از اعجاز قرآن، مربوط به فصاحت و بلاغت آن است. ابوالعَلاءِ مُعَّرِی که داعیه مبارزه با قرآن را داشته است، در این باره می گوید: «این سخن در میان همه مردم اعم از مسلمان و غیرمسلمان مورد اتفاق است که کتاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله عقل ها را مغلوب می کند و تاکنون کسی نتوانسته مانند آن را بیاورد. سبک آن بی نظیر است و جاذبه آن به گونه ای است که اگر آیه ای از آن در میان کلمات دیگر قرار گیرد، چون ستاره ای فروزان در شب تاریک می درخشد». از نظر مضمون و محتوا هم به اندازه ای مباحث آن عمیق و گران بهاست که به حقّ جز اهلبیت عصمتْ کسی را یارای دست یابی به همه معارف آن نیست و همان گونه که ائمه اطهار علیهم السلام تأکید و تصریح کرده اند، در مسیر هدایت و به هنگام مواجه شدن با هر فتنه ای، از طریق تمسک به قرآن می توان نجات یافت. حضرت علی علیه السلام این ویژگی قرآن را با تعبیر زیبای «قرآنْ دارای ظاهری زیبا و باطنی پرمایه است» مورد تأکید قرار داده اند.

قرآن بهار دله

همان گونه که جسم آدمی در نتیجه برخورداری کامل از نعمت های مادّیْ طراوت و شادابی می یابد، جان و روح او نیز در اثر بهره مند شدن از معارف و حقایق متعالی، مراتب والای تعالی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد تابه قُرب حقّ که هدف از آفرینش انسان است، برسد. تعمّق و تدبّر در آیات کلام اللّه و تلاش در راستای پرده برداری از چهره زیبای حقایق قرآن، مهم ترین وسیله ای است که زمینه برخورداری از برکات معارف عالی آیات الهی را فراهم می سازد. قرآن کریم در آیه ای، ضمن سرزنش کسانی که در آیات الهی تدبّر نمی کنند و با این حال انتظار دارند که دل هایشان با طراوت باشد، به آنان توصیه و تأکید می کند که به منظور برخورداری از برکاتْ در آیات قرآن تدبّر و تفکر داشته باشند. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «در آیات قرآن تفقّه و تعمّق داشته باشید؛ چون تعمق و تدبّر در قرآنْ بهار دل هاست».

ره آورد عمل به قرآن

بدون تردید همه نسخه های درمان دردها و رنج ها و دستورالعمل های بهینه سازی زندگی فردی و اجتماعی، هنگامی نتیجه بخش است که همراه با عمل باشد. از آنجا که رهنمودهای قرآن مسیر واقعی سعادت انسان ها را نشان می دهند، موفقیّت واقعی در میان آشنایان به معارف قرآنی، تنها نصیب کسانی می شود که به دنبال تحصیل این معارف و در پی عمل به این آموزه ها باشند. بر این اساس، هر کس در عمل به قرآن و معارف آن توفیق بیش تری یابد، به همان نسبتْ از سایرین در پیمودن راه سلوک به سوی خداوند پیشی گرفته است. علی بن ابی طالب علیه السلام در این باره می فرمایند: «هر کس مطابق مطالب قرآن سخن گوید، گفتارش صادقانه خواهد بود و کسی که بر طبق رهنمودهای قرآن عمل کند، بر دیگران پیشی خواهد گرفت».



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان گاهی اوقات مناجات و آدرس forghan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 5720
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1